درس یازدهم نگارش پنجم / در این بخش از همیار برای شما کلاس پنجمی های عزیز، جواب های صفحه ۶۰ کتاب نگارش کلاس پنجم را قرار داده ایم.
جواب صفحه ۶۰ نگارش پنجم درس یازدهم
داستان «راز گل سرخ» (بخوان و بیندیش فصل سوم) را یک بار دیگر بخوانید و خلاصه ی آن را بنویسید، سپس نام جدیدی برای آن انتخاب کنید.
نام داستان: پروانه و درس فروتنی
در دشتی سرسبز، پروانهای با بالهای زیبا زندگی میکرد که همواره با غرور زیباییاش را در برکه تماشا میکرد. پروانههای دیگر که از این غرور ناراضی بودند، از برکه خواستند تا موجهایی ایجاد کند و مانع تماشای او شود. پروانه که از بیتوجهی دیگران ناراحت شده بود، روی گل سرخی نشست و با زیبایی آن به شگفت آمد. گل و اجزای آن به پروانه توضیح دادند که زیباییشان را مدیون خورشید و در نهایت خداوند هستند. پروانه به حقیقت فروتنی و سپاسگزاری پی برد و از آن پس، از نمایش خودبینی دست کشید.
نام داستان: شکرگزاری خداوند
در دشتی سرسبز و وسیع، پروانهای با بالهای زیبا و خوشرنگ زندگی میکرد که همهی پروانههای دیگر دربارهاش صحبت میکردند. او هر روز صبح با بیدار شدن از خواب، صورتش را با شبنم گلها میشست و به برکهای نزدیک میرفت تا زیبایی خود را در آب تماشا کند. این کار او باعث شده بود که پروانهها به او حسادت کنند و از غرور او ناراحت شوند.
یک روز، هنگام غروب، پروانهها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند تا برکه را وادار کنند که مانع تماشای پروانه از زیباییاش شود. صبح روز بعد، پروانه دوباره به برکه رفت، اما به محض رسیدن، متوجه شد که برکه به لطف نسیم شروع به تکان خوردن کرده و نمیتواند خود را ببیند. او با ناامیدی به سمت علفزار پرواز کرد، اما هیچ پروانهای به او توجه نمیکرد و از او دور میشدند.
پروانه، غمگین و تنها، روی گل سرخی نشسته و به زیبایی آن خیره شد. او از گل سرخ تعریف کرد، اما گل به او یادآوری کرد که زیباییاش به برگها، ساقه و ریشه وابسته است. هر بخش از گیاه نیز دیگری را شایستهی تشکر دانست و در نهایت، زمین و خورشید هم به نوبت تأکید کردند که باید از خداوند بزرگ و مهربان سپاسگزاری کرد، زیرا او خالق همهی زیباییهاست و نظم و ترتیب را در آفرینش به وجود آورده است.
این گفتگو پروانه را به فکر فرو برد و او متوجه شد که زیباییاش هدیهای از سوی خداوند است. از آن روز به بعد، پروانه دیگر به غرور و خودبینی روی نیاورد و به جای نمایش زیباییاش، فروتنانه به زندگیاش ادامه داد و از زیباییهای دیگران نیز تقدیر کرد. این تجربه به او یاد داد که سپاسگزاری و فروتنی کلید اصلی زیبایی واقعی است.
نام داستان: زیبایی واقعی
در یک دشت بزرگ و زیبا، پروانهای زندگی میکرد که بسیار زیبا و مغرور بود. او هر روز صبح به برکه میرفت تا صورتش را با شبنم گلها بشوید و به دیگر پروانهها توجهی نداشت. یک روز، پروانههای دیگر تصمیم گرفتند که او نتواند خودش را در آب ببیند. صبح روز بعد، وقتی پروانه به برکه رفت، نسیم باعث شد که آب تکان بخورد و او نتوانست تصویر خود را ببیند. ناراحت و ناامید از آنجا رفت.
در راه، به یک گل سرخ زیبا برخورد و به او گفت: «چقدر زیبا هستی!» گل پاسخ داد: «زیبایی من به خاطر گلبرگهایم است.» گلبرگها نیز افزودند: «از ما تشکر نکن، از برگها تشکر کن که نور خورشید را میگیرند و به ما غذا میدهند.» برگها گفتند: «از ساقهها تشکر کنید که آب و مواد مغذی را به ما میرسانند.» ساقهها ادامه دادند: «از ریشهها تشکر کنید که آب را از زمین میگیرند و به ما میرسانند.» و ریشهها گفتند: «از زمین تشکر کنید که همه چیز را تأمین میکند.»
زمین در پاسخ گفت: «از من تشکر نکنید، از خورشید تشکر کنید که آب دریاها و اقیانوسها را تبخیر میکند و باران و برف میباراند تا شما رشد کنید.» خورشید نیز افزود: «از من تشکر نکنید، بلکه باید از خداوند مهربان سپاسگزاری کنید که همهی زیباییها را آفریده و وظایف ما را مشخص کرده است.»
پروانه به این فکر فرو رفت و فهمید که زیباییاش از خداوند است. از آن روز به بعد دیگر به تصویرش در آب نگاه نکرد و با دوستانش مهربانتر شد.
- hamyar
- hamyar.in/?p=41049