درس چهاردهم نگارش ششم / در بخش زیر، پاسخ های مربوط به صفحه ۸۶ کتاب نگارش پایه ششم ارائه شده است. شما میتوانید از این متن برای تکمیل تمرینات و نوشتن در کتاب خود بهرهمند شوید.
کارگاه نویسندگی صفحه ۸۶ نگارش ششم با جواب
🔷۱- حکایت محبت را در یک بند خلاصه کنید.
جواب:
روزی دو دوست در راهی با هم بحث کردند دوست اول بر دوست دوم سیلی زد و دوست اول روی ساحل نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد بعد از مدتی دوست سیلی خورده در رودخانه افتاد و همان دوست نجاتش داد. او این بار جمله «امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد» را روی صخره ای نوشت. وقتی دوستش علت را جویا شد به او گفت : وقتی از تو رنجیدم، روی شن های بیابان نوشتم تا پاک شود، اما محبت تو را روی سنگ نوشتم تا از یادم نرود.
جوابی دیگر:
دو دوست در بیابان دچار اختلاف شدند. یکی به صورت دیگری سیلی زد. فرد سیلی خورده آزرده شد و روی شن ها نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد و سپس به راه خود ادامه دادند فرد سیلی خورده به درون برکه افتاد و دوستش نجاتش داد داستان این نجات را بر روی سنگ نوشت فردی که سیلی زده بود تعجب کرد و گفت چرا این دو واکنش متفاوت را انجام دادیم دوست داشت جواب داد خوبی ها را باید بر روی سنگ نوشت تا همیشه بماند.
جوابی دیگر:
در بیابان سوزان، دو دوست درگیر شدند. یکی از آنها دیگر را سیلی زد. دوست آسیب دیده، “امروز بهترین دوستم چهرهام را سیلی زد” را روی شن های روان نوشت.
بعد از مدتی، آن دوست در رودخانه افتاد و غرق شد. دوست دیگر او را نجات داد. دوست نجات یافته این بار “امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد” را بر صخره ای سخت نوشت.
دوستش پرسید: “چرا؟”
او پاسخ داد: “وقتی از تو عصبانی بودم، حرفم را روی شن نوشتم تا باد محو کند، اما مهربانی تو را بر سنگ حک کردم تا فراموش نشود.”
🔷۲- خلاصه ی آخرین داستانی را که خواندهاید، بنویسید.
جواب:
روزی مردی خواب عجیبی دید خواب دید با فرشته هاست و به کار های آن ها نگاه میکند. هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دید که مشغول کاری هستند؛ تند تند نامه های که توسط پیک ها از زمین میرسند را باز کرده و داخل جعبه ای میگذارند مرد از فرشتهای پرسید شما چه کاری انجام میدهید؟ فرشته پاسخ داد اینجا بخش دریافت است اینجا ما تقاضا و دعا های مردم که از خدا دارند را تحویل میگیریم مرد کمی جلو تر رفت و عده ای از فرشتگان را دید که کاغذ های را داخل پاکت گذاشته و از طریق پیکی به زمین میفرستن مرد پرسید شما چکار میکنید فرشتهای پاسخ داد اینجا بخش ارسال است، ما دعاها و درخواستهای مردم را به خدا میرسانیم.
جوابی دیگر:
روزی روزگاری کشاورزی برای بریدن درخت کاج و تکه تکه کردن آن به چمنزاری رفت. درخت وقتی دید بدنش در حال سوختن است گریه کرد. آتش خندید و به درخت گفت ای درخت بدبخت چرا گریه میکنی؟ این حق من نیست که شما را بسوزانم، اما باید بدانید که برای رشد خودتان نیاز به تغییر و تجدید حیات دارید و این فرایند سوختن و دوباره شدن بخشی از چرخه زندگی طبیعت است.
جوابی دیگر:
دو برادر بودند که یکی به پادشاه خدمت میکرد و دیگری از راه کار با دستانش پول به دست می آورد. روزی برادری که نزد شاه کار میکرد آمد و به برادرش گفت: چرا با خدمت به شاه درآمد آسانی به دست نمی آوری؟ برادرش گفت: تو چرا کاری انجام نمیدهی تا از خوار شدن پیش پادشاه نجات پیدا کنی؟ به قول عاقلان: کار کردن و به زور بازو پول در آوردن بهتر از این است که کمر بند طلایی به کمر ببندی و به شاه خدمت کنی. اما باید بدانید که انتخاب هر یک از راه ها به شرایط زندگی شما بستگی دارد.
جوابی دیگر:
روزی روزگاری مردم به جای خداپرستی ، بت می پرستیدند. یک روز خدا پیامبری را فرستاد تا مردم را به خداپرستی دعوت کند، اما قوم ثمود این دعوت را قبول نکرد و شرط گذاشتند که اگر از دل کوه شتری بیرون بیاید، آنها بت پرستی را کنار خواهند گذاشت. حضرت صالح از خدا خواست که آرزوی مردم را بپذیرد و این آرزو برآورده شد و از لابهلای کوه شتری ماده بیرون آمد. به همین خاطر مردم بت ها را با پتک شکستند و بت پرستی را کنار گذاشتند.
اما کافران قوم ثمود که هنوز بت پرست بودند، نصف شب جلسه ای گذاشتند و بدجنسترین فرد را انتخاب کردند و شبانه به شتر حمله کردند و او را کشتند. روز بعد زلزله ای بپا شد و همه کافران از بین رفتند. اما حضرت صالح و مردم خداپرست که بت پرستی را کنار گذاشته بودند، نجات یافتند و زندگی جدیدی را آغاز کردند.
جوابی دیگر:
روزی بود و روزگاری. دهقان برای قطع درخت کاج به سوی چمن زار حرکت کرد و درخت را برید و تکه تکه کرد. درخت وقتی تن خود را درحال سوختن در آتش دید، گریست. آتش با خنده به درخت گفت: ای درخت چرا گریه می کنی حق تو همین است بخاطر اینکه تو محصول ندادی
- hamyar
- hamyar.in/?p=41290
خوب ها ولی مشکل اینکه خود درس کوتاه تر از این و به حجم کادر کتاب هم نگاه کنی بد نیست!
آخریه حجم خوبه عزیزم🧡
💯☆
خوب ها ولی مشکل اینکه خود درس کوتاه تر از این و به حجم کادر کتاب هم نگاه کنی بد نیست!
خیلی عالیه
فقط درمتن اول بهترین رو نوشتید بهتین
بهترین✅
بهتین ❌
ممنونم عزیزم
عالییییی
من معلم گفته تا صفحه 98 بنویسید😭
خیلی تنبلی ما از صفحه۸۰تا ۱۰۴ باید بنویسیم تازه کلی تکلیفم داده ولی بازم ما عادی نیستیم 😂 چون مااسکلیم😂
چه خبر
سلامتی روز دختر مبارک
یک روز یک میوه بود که یک خر یک بز
خوردنش به خاطر این اسم اون میوه
میشه خر بزه هرکی خندش گرفت
یک خنده بفرسته
من خندم گرفت
خلی تنبلی ما تا صفحه ۱۰۴ باید بنویسیم
درس خودش اینقدر نیست که خلاصه ش زیاده
خلاصه یعنی کوتاه کردن ولی اینجا زیادتری کرده
👍🏻
بهتین دوستم به من سیلی زد
اشتباه تایپی بود یا از قصد اینجوری نوشت👆🤣
خوبه
از ضد ریاضی ها و فارسی ها چخبر😂
عالیه فقط زیادی بزرگه و کاشکی خلاصه ترش کنن هرکی موافقه لایک کنه
لایک نداره
اگه داره پس چرا من نمیبینم
👍🏻
👍👍👍👍
منم دوست دارم 🧐🧐🧐
به جای اینکه بشینیم درس بخونیم داریم کام میخونیم😂
آفرین 😂😂😂
سلام🥰
این برنامه عالی هست
از سازنده خیلی خیلی تشکر میکنم
بچه های کل کلاس ما این برنامه رو دارن
عالییییی
خیلی خوب بود 😂
هیچی بدتر از اینکه سر کلاس نگارش بنویسی نیست
آره واقعا
در اول حکایت محبت به جا بنویسید بهترین نوشته شده بهتین
میدونید بدتر از فراموشی چیه؟
👈اگه تونستید حدس بزنید بگید اگه نه بگید خودم بگم👉
معلم،؟
فرا گربه ای
آفرینننن👏👏👏👏
چی میگی برادر نگارشتو بنویس😭😂
👏🏻
فکت: تو یه بلینکی
من اگر بخواهم خلاصه ی محبت رو بنویسم باید بخونم
بعد آخرین داستانی که میخونم میشه حکایت محبت 🤔
به من میگن همیاری جواب میدم سرسری با سوالای زر زری ۲۰ میدم به هر کسی من این جوریم و هیچ سایتی نمیرسه به من از وری همیاری آم و داش علی😁💎
😂😂🤣🤣
اسمت چی بود
همیاری
همیاری جون
بله
همیاری جون
بله
رفت کتابو اورد
ای وای غلط کرده امتحان
من یادم نمیاد چی خوندم🤣
و منی ک اخرین کتابی ک خوندم 363 صفحه داشت…
منم😂
یاد کتاب 365 رو بدون تو افتادم
کتاب هایی که من خوندم بالای ۱۰۰ ص دارن
دختری که ماه را نوشید
تسلیم نشو یومی چانگ
مراقب مامان باشید
بادام
مهمان مامان
پاستیل بنفش
کتابخانه ارواح
دختری که به اعماق دریا افتاد
داوودی سفید
خانم چاپستیک
هری پاتر
و …………
منم تسلیم نشو یومی چانگ رو خوندم
من آخرین داستانی که خوندم ۳۶۴ صفحه بود فکر کنم باید به طور خلاصه در ۱۵۰ صفحه باید مینوشتم
منم همین تور خیلی زیاد بود
خیلی خوبه و همین طور زیاد
اوهوم
سلام سایتتون حرف نداره🍭💕ازتون ممنون بابت سایت خوبتون😍😘و برای جوک ها خیلی ممنون مردم از خنده😂😂😂😂😂
خوب چی
خوب بود
عالی بود
سوفیا یا سونیا؟
واقعا زیاده 💔💔
دقیقا
خیلی عالی
خیلی عالی بود. همه داستانی داشت
خیلی خوب بود
ولی اسم داستان ها هم بنویسید
عالی است ..♡■□●○•▪︎☆
عالی
🤣🤣🤣🤣
روزی بود و روزگاری. دهقان برای قطع درخت کاج به سوی چمن زار حرکت کرد و درخت را برید و تکه تکه کرد. درخت وقتی تن خود را درحال سوختن در آتش دید، گریست. آتش با خنده به درخت گفت: ای درخت چرا گریه می کنی حق تو همین است بخاطر اینکه تو محصول ندادی ببخشید اسم کتاب این داستان چیه
روزی بود و روزگاری. دهقان برای قطع درخت کاج به سوی چمن زار حرکت کرد و درخت را برید و تکه تکه کرد. درخت وقتی تن خود را درحال سوختن در آتش دید، گریست. آتش با خنده به درخت گفت: ای درخت چرا گریه می کنی حق تو همین است بخاطر اینکه تو محصول ندادی ببخشید اسم کتاب این داستان چیه
واقعا که خیلی زیاده
میدونی وقتی ماهیا غذاشونو تموم میکنن
چیکار میکنن؟
سفره ماهیو جمع میکنن😂😂😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
هههه
یه جوک:
می دونی وقتی آجر ها می خوان خداحافظی کنن چی می گن؟؟
می گن به امید دیوار 😆😆😆😆😆🤣🤣😁😁😁❤️
👈هر کسی خنده اش گرفت یک علامت خنده بفرسته👉
🤣🤣
🤣
بامزه نبود
😀
😂😂
🤣
🤣🤣
🤭🤭🤭😅😅😁
😂
اولین بزی که دیابت داشت چه نام داشت
بز بز قندی
هرکسی خنده اش گرفت یک علامت خنده بفرسته
وای چقد بانمکی
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
وااااای مردم از خنده 😒
🤣🤣🤣
😑
نظر من :❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عالیییییییییییییییییی 🩷🌹🌹🌹🌹🌹🌹🩷🩷🎀
ممنون بخاطر ساخت این سایت مفید
خیلی خیلی ممنون از سایت خوبتون یعنی سایت «❤️همیار❤️»
از مدیر سایت همیار بسیار ممنونم بابت این سایت مفید درسی 🙏🙏🫶🥰
من خلاصش میکنم الکی الکی خانمونم امضا میکنه😊😊😊😊😁😁😁😏😏😏😂😂😂
عجیبه
نکشیمون منم دو ماهه از لی آنجلس اومدم
ببخشید شما کی هتید
………….
لس آنجلس نه لی آنجلس