جواب صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش هشتم

جواب صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش هشتمنگارش هشتم صفحه ۲۳ و ۲۴
جواب صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش هشتم / درس اول نگارش هشتم / در این بخش از همیار پاسخ صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش کلاس هشتم را قرار داده ایم؛ دانش‌آموزان میتوانند با استفاده از این بخش مهارت‌های نوشتاری خود را بهبود ببخشند.

تصویر نویسی صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش هشتم

یکی از دو تصویر زیر را انتخاب کنید و درباره آن بنویسید. پس از اینکه نوشته تان را در کلاس خواندید، دوستان شما باید تشخیص دهند که انشای شما مربوط به کدام تصویر است.

 صفحه 23 و 24 نگارش هشتم

تصویر اول:

جواب:
مقدمه: فصل پاییز از راه رسیده است و روستاییان با نصب درب‌ها و پنجره‌های جدید و مقاوم، خود را برای سرمای زمستانی آماده کرده‌اند. درختان با رنگ‌های زرد و سرخ، گویی خود را برای خواب زمستانی آماده می‌کنند. کوه‌ها و مراتع نیز با رنگ‌های کمرنگ‌شده، نگران سرمای پیش‌رو هستند.
بدنه: حالا وقت آن است که اهالی این روستای زیبا از تابلوی طبیعی اتاق خود که همان پنجره است، به سوی مناظر خیره‌کننده‌ی پاییزی بنگرند. این نقاشی زیبا، اثر دست خالق هستی است. روستاییان به خوبی می‌دانند که به جای ترس و نگرانی از سرما و برگ‌ریزان درختان، باید از تک‌تک لحظات پاییز درس زندگی بگیرند و با خوردن میوه‌های پاییزی لذت ببرند. سقف خانه‌های کاه‌گلی نیز برای نگهداری علوفه حیوانات آماده شده است و این صحنه‌ها، جلوه‌ی دیگری از زیبایی را به روستا و چشم گردشگران می‌بخشد.
نتیجه‌گیری: چقدر زیبا و آرامش‌بخش است زندگی در روستا، دور از دغدغه‌های شهری و خانه‌های کوچک و متراکم. جایی که می‌توان تا افق دوید و در ذهن خود، پرواز را مجسم کرد! پاییز در این روستا نه تنها فصل سرمایی است که باید از آن ترسید، بلکه فصلی است که در آن می‌توان از زیبایی‌ها و درس‌های زندگی بهره‌مند شد.


جوابی دیگر:
پاییز فرا رسیده بود و درختان به رنگ‌های متنوعی درآمده بودند. هوای روستا به طور عجیبی کسالت‌آور و سرد به نظر می‌رسید. خانه‌ها در اینجا به طور یکنواخت و شبیه به هم بودند و هیچ نشانه‌ای از جنب و جوش به چشم نمی‌خورد. اما نیلوفر، دختری که به هیجان و تنوع علاقه داشت، این وضعیت را نمی‌پسندید. او بارها به اهالی روستا پیشنهاد کرده بود که بیایید تغییراتی ایجاد کنیم تا محیط‌مان جذاب‌تر شود، اما حرف‌های او به عنوان یک دختر ۱۴ ساله جدی گرفته نمی‌شد. او همواره تلاش می‌کرد تا این ایده را به مردم انتقال دهد، اما موفق نمی‌شد.
روزی، وقتی در حیاط نشسته بود و به این موضوع فکر می‌کرد، ناگهان ایده‌ای به ذهنش خطور کرد. او با خود گفت: “چرا تغییر را از خودم شروع نکنم؟” بنابراین، با اجازه‌ی پدر و مادرش، شروع به رنگ‌آمیزی دیوارها و در و پنجره‌های خانه‌شان کرد. ابتدا در و پنجره‌ها را با رنگ آبی زیبا و بعد دیوارها را با رنگ آبی آسمانی رنگ‌آمیزی کرد.
نتیجه بسیار خوب بود. خانه‌شان به شکلی زیبا و متفاوت درآمد. وقتی مردم روستا خانه‌ی نیلوفر را دیدند و خانه‌های خودشان را مقایسه کردند، تصمیم گرفتند که تغییرات مشابهی انجام دهند. آنها شروع به رنگ‌آمیزی خانه‌هایشان کردند و از رنگ‌های مختلفی مثل آبی، زرد، سفید و قرمز استفاده کردند تا در نهایت روستا از بالا منظره‌ای نو و متفاوت پیدا کند.


جوابی دیگر:
هر بار که می‌خواهم درباره پاییز بنویسم، رنگ‌های نارنجی، زرد و قرمز به سرعت در دفترم ردیف می‌شوند. با آمدن پاییز، دوست دارم به خانه مادربزرگم در یکی از روستاهای شمالی بروم. خانه‌های آنجا با سقف‌های شیب‌دار پوشانده شده‌اند. وقتی باران می‌بارد، صدای قطرات باران که به شیروانی برخورد می‌کنند، مثل موسیقی شادی است که دل را شاد می‌کند. بوی باران و دیوارهای کاهگلی مرا به یاد خانه‌های ایران می‌اندازد. به درختانی که پاییز رنگ‌های زیبایی به برگ‌هایشان زده است، نگاه می‌کنم و نفس عمیق می‌کشم. پاییز در روستای مادربزرگم از هر جای دیگری زیباتر به نظر می‌آید.


تصویر دوم:
جواب:
هوا سرد شده است و درختان بی‌پوشش، به حالت بی‌تحرک ایستاده‌اند. زمین نیز پوششی سفید بر تن کرده که درختان را به لرزه می‌اندازد و سکوت عمیقی را به ارمغان می‌آورد. دیگر خبری از برف نیست، پرنده‌ای در آسمان نمی‌خواند، و هیچ خزنده‌ای در گوشه‌ای کمین نکرده است تا پرنده‌ای را بترساند. تنها سکوتی سرد در روستا حاکم است و مردمانش در پناه خانه‌هایشان از سرمای زمستان به دور هستند.
خورشید به آسمان آمده، اما تنها گرمایی ضعیف از خود به جا گذاشته است. این گرما با تمام تلاشش در برابر سرمای زمستان ایستاده و سعی دارد بر آن غلبه کند. اما با غروب خورشید، شب فرا می‌رسد و سرما دوباره باز می‌گردد، تلافی می‌کند و به سرمای زمستان شدت می‌بخشد.
انشای من کوتاه است، ولی به اندازه‌ی شب یلدا دراز است. گرمای دل‌ها به اندازه‌ی خورشید در دل‌های مردم می‌درخشد و سرمای شب را از یاد می‌برد. این گرما سکوت زمستان را می‌شکند و امیدی دوباره به قلب‌ها می‌آورد.


جوابی دیگر:
با ورود فصل زمستان، سرما و سکوت دوباره به روستا باز می‌گردد. در محله‌ها دیگر پرنده‌ها پرواز نمی‌کنند و همه در خانه‌های خشتی و کوچک خود پناه گرفته‌اند. درختان خشکیده و هوای سرد، کل روستا را دربرگرفته و دیگر خبری از شادی و بازی‌های بچه‌ها نیست.
در مزرعه‌ها، فعالیت‌های کشاورزی متوقف شده و خبری از کاشت و برداشت نیست. با این حال، دل‌های مردم روستا همچنان گرم و سرسبز است و محبت و مهربانی در خانه‌ها به وفور یافت می‌شود. به نظر می‌رسد که این سرما و یخبندان تنها بهانه‌ای است برای استراحت و رهایی از کارهای طاقت‌فرسای مزرعه.
من نیز تحت تأثیر سرما قرار گرفته‌ام و از نردبان مسجد و پشت‌بام همسایه‌ها به خانه خود می‌روم. خانه‌ای با دیوارهای سفید و شیروانی قرمز که از دور خود را نشان می‌دهد. وقتی به خانه می‌رسم، تازه متوجه یکی از مشکلات فصل می‌شوم؛ سرما تا حدی مرا آزار داده که مجبورم چند روزی در خانه و پیش بخاری بمانم. به امید روزهای گرم‌تر!

در بخش بالا از سایت همیار برای شما ، جواب صفحه ۲۳ و ۲۴ نگارش هشتم را قرار دادیم پیشنهاد میشود برای بخش بعدی از صفحه ۳۰ و ۳۱ نگارش هشتم و برای بخش قبلی از صفحه ۲۲ نگارش هشتم استفاده نمایید.
برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.