/ درس چهارم نگارش نهم/ در این بخش از همیار پاسخ صفحه ۵۸ نگارش کلاس نهم را قرار داده ایم؛ دانشآموزان میتوانند با استفاده از این بخش مهارتهای نوشتاری خود را بهبود ببخشند.
جواب انشای آزاد صفحه ۵۸ نگارش نهم
درون یک فضا پیما را که روی کره ماه، فرود آمده، تصور کنید و تصویر ذهنی خود را بنویسید.
(ما برای شما چند موضوع زیبا در همیار آماده کردهایم. از یکی موارد زیر استفاده کنید.)
مقدمه: نور مهتابی از پنجرههای کوچک فضانوردخانه به داخل میتابد، سایههای بلند و کشیده ای بر روی دیوارهای فلزی سفیدرنگ میاندازد. هوا در فضاپیما سنگین و ساکت است، فقط صدای خفیف گردش فنها و تپش قلب من را می شنوم.
بدنه انشا: در مقابل من، یک صفحه نمایش بزرگ با نقشه ماه و موقعیت دقیق ما روشن است. خورشید غروب کرده و آسمان خارج از پنجره ها به رنگ بنفش و آبی مایل به سیاه درآمده است. در آن میان، زمین، یک کره آبی و سبز رنگ بسیار کوچک، مانند یک توپ در تاریکی فضا شناور است.
در گوشه ای، کیسه خواب های جمع شده و ابزارهای فضانوردی به طور منظم ، مرتب شده اند. بوی فلزی و کمی دود از محفظه سوخت هنوز در هوا باقی مانده است.
من به سمت پنجره می روم و با دستم روی شیشه سرد آن می کشم. درست بیرون، صحرای خاکستری ماه، بی نهایت و خاموش، تا افق دیده می شود. کوه های دور، سایه ای بلند و عجیب بر روی سطح ماه انداخته اند.
این سکوت، این بی کرانی، این احساس تنهایی در برابر عظمت کیهان، هر چیزی را که فکر می کردم می دانستم به چالش می کشد.
نتیجه: من اینجا هستم، در ماه، یک قدم کوچک برای انسان، اما یک جهش بزرگ برای من.
مقدمه: بعد از تمام شدن کارها، سوار یک سفینه فضایی شدیم تا بتوانیم با چشمان خود ماه درخشان را ببینیم. پس از خداحافظی با دوستانمان در ایستگاه زمینی، درهای سفینه ما بسته شد و پنج نفر که بودند سوار شدند. کمربندمان را بستیم و محکم نشستیم؛ سفینه فضایی با آخرین سرعتش از زمین بلند شد و مسیری مستقیم به آسمان طی کرد.
بدنه انشا: در آن لحظه نمیدانستیم باید چشمانمان را ببندیم یا باز نگه داریم حتی اگر چشمانمان را هم باز میکردیم، آنقدر سفینه فضایی سریع بود که نمی توانستیم چیزی را از شیشه ببینیم! صدای داد و هوارمان سفینه را پر کرده بود! هم با شنیدن این صداها خنده مان می گرفت هم تلاش می کردیم کمی از ترسمان بکاهیم!
چون اولین سفرمان به فضا بود و ما نمیدانستیم با چه صحنه هایی روبه رو خواهیم بود. هدفمان یک سفر تحقیقاتی روی کره ماه بود. نمیدانیم چه قدر طول کشید که آرام آرام سرعت سفینه فضایی کم شد. سفینه فضایی پس از طی کردن مسیری، بالاخره در ایستگاه کره ماه فرود آمد.
از شیشه های سفینه که به بیرون نگاه می کردیم، آسمان زیباتر از همیشه به نظر می رسید. در سفینه را باز کردیم و در حالیکه در فضای جو، معلق بودیم، خودمان و سفینمان را روی کره ماه دیدیم. قیافه مان این بار دیدنی تر بود. می توانستیم پاهایمان را بالا بگیریم بدون آن که پایین بیفتیم. خلاصه قبل از شروع تحقیقاتمان، دقایقی را بازی کردیم!
تا به حال کره ماه را اینطور واضح و شفاف ندیده بودیم! اصلا آن کره ی ماهی که ما از زمین به آن نگاه می کردیم کلی با این فرق داشت! شب ها که از زمین که به ماه نگاه می کردیم، آن را تکه ای گرد و گاهی هلال میدیدیم که مانند خورشید به زیبایی می تابد و درخشان است. اما حالا که در روی همان ماه درخشان بودیم، تمامش چاله و چوله بود! ا سفینمان هم در گوشه ای از این ناهمواری های کره ماه فرود آمده بود.
شهاب سنگ ها با گذرشان شیشه ی فضاپیمایمان را درخشان می کردند. با لباس سفید فضایی خندیدنی تر به نظر می رسیدیم. هر از گاهی هم نمیدانیم چه چیزهایی دور و برمان می چرخیدند اما پایین نمی افتادند چون در فضا نیروی گرانشی وجود نداشت که چیزی هم پایین بیفتد. همه چیز در آسمان و معلق بود.
نتیجه: چند روزی را در کره ماه ماندیم و سپس سوار سفینه فضاییمان شدیم و راهی زمین شدیم. شاید بهترین سفر، سفر به فضا آنهم سفر به کره ی ماه باشد.
مقدمه: همه جا ساکت است. انگار کسی نیست اطراف را ببینم، یا حتی گیاهی پیدا نمیشود. اما انگار تنهاام. من در فضاپیمایی که روی کره ماه فرود آمده ام، هستم. نیمی از ماه تاریک و نیمی دیگر روشن است، چاله های ماه مانند سوراخهای بزرگی از پنیر است که فضاپیما بر آن جای گرفته است.
بدنه: کمکم آماده میشوم تا بتوانم ماه را بیشتر ببینم. از فضاپیما بیرون میروم، در کرهی سرد ماه قدم میگذارم. نیمهی روشن ماه رو به خورشید است و نور خود را از خورشید میگیرد.
میتوانم روی کره ی ماه، زمین را ببینم. چقدر از دور زمین کوچک و زیباست. دلم تنگ شده است. دور و اطرافم را سنگها فرا گرفتهاند. لباسم بسیار سنگین است.
اما نمیتوانم از آن خلاص شوم. کاش در این حوالی گلی بود! همچنان قدم میزنم تا ماه را بیشتر ببینم . ماه کرهای زیباست که شبها نوری بر زمین می تاباند. هر چند نور خود را از خورشید میگیرد، اما در نبودن خورشید، شب تیره و تار را بر ما روشن میکند.
اما نیمه تاریک ماه بسیار ترسناک است. حالا دیگر باید به فضاپیما باز گردم، وقتی که به فضاپیما باز میگردم دوباره با تنهایی خود روبه رو میشوم، سکوتی حذنانگیز فضا را آکنده است. در داخل فضاپیما به صفحه چراغ های روشن خیره میشوم و امیدوار هستم که به زمین بازگردم.
نتیجه: آری دلم برای سرزمینم و خانواده ام بسیار تنگ شده است. در گوشه ی از فضاپیما به عکس خانواده ام تنها چیزی که دارم خیره میشوم و در عالم رویا آنها را در جلوی چشمانم تصور میکنم.
- hamyar
- hamyar.in/?p=33414
آقا به حضرت عباس ما یک صفحه جا داریم نمیخوایم که داستان بنویسیم
شما دو ماه پیش این درسو خوندین ؟؟؟؟ 🫣🫣
مگه شاهنامس فردوسی اینقدر وقت نذاشته برای شاهنامه هاش😂😂😂😂
حاجی خوب توضیح میدین ولی نه اینجوری دهن آدم سرویس میشه
کمتر بگید زیادههههه
😂😂🤝
مگه میخوایم شاهنامه بنویسیم؟😐💔
اونقدری که ما واسه نوشتن 9 سال تکالیفمون وقت گذاشتیم ، فردوسی برا نوشتن شاهنامه اینهمه وقت نذاشته 🤦🤦
🤣🤣🤣👏👏🫶