جواب صفحه ۷۲ نگارش پنجم (نگارش)

جواب صفحه ۷۲ نگارش پنجم (نگارش)صفحه ۷۲ نگارش کلاس پنجم با جواب
درس سیزدهم نگارش پنجم / در این بخش از همیار برای شما کلاس پنجمی های عزیز، جواب های صفحه ۷۲ کتاب نگارش کلاس پنجم را قرار داده ایم.

جواب صفحه ۷۲ نگارش کلاس پنجم

❎ یکی از متن های ناتمام زیر را انتخاب کنید و نوشته را ادامه دهید.صفحه ۷۲ نگارش کلاس پنجم

همانطور که سوال گفته یکی از شماره ها را را انتخاب کنید و ادامه بدید در بخش زیر از همیار جواب های متفاوتی برای شما قرار داده ایم.

⭕ ۱. با خود گفتم: اگر دست باد، گیسوی درختان را شانه بزند و آنها را پریشان کند، آنگاه… شاید آسمان نیز از حال و هوای زمین باخبر شود. شاید دل زمین، قصه‌هایش را با درختان بگوید و باد آنها را به گوش آسمان برساند، تا بارانی ببارد که دلتنگی‌ها را از روی برگ‌ها بشوید و خاک را خنک کند.
جوابی دیگر (۱):
… کدام پرنده می تواند لانه ای بسازد و آوازی بخواند؟ اصلا پروانه ها چه می شوند؟ مگر گلی باقی می ماند وقتی گیسوی درختان پریشان است. داشتم با خودم حرف می زدم که بادی وزید، اما نه طوری که گیسوی درختی پریشان شود و گلی پرپر، نسیمی بود آهسته که درختان را شاداب کرد و گل ها را خندان.


⭕ ۲. با قامتی بلند و کشیده، سوار بر اسب از جاده خاکی میان درختان می‌گذشت… سایه‌اش در طول جاده کشیده شده بود و نوری که از میان شاخ و برگ‌ها می‌تابید، همچون نقشی از رؤیا بر اندام اسبش می‌درخشید. درختان، گویی زمزمه‌ای پنهانی داشتند؛ صدای خفیفی که با قدم‌های اسب درآمیخته بود، مانند آوای کودکی که برای آرامش، آواز می‌خواند.


⭕ ۳. روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم. اول حس کردم عصا در دستم جا نمی‌گیرد، ولی کم‌کم او دست مرا گرفت و سنگینی‌اش برایم سبکتر شد، گویی راه رفتن با او، یاد پدربزرگ را زنده می‌کرد. صدای قدم‌هایش در ذهنم تداعی می‌شد و به یاد حرف‌های او افتادم که می‌گفت: “عصا، حافظ قدم‌هاست، همان‌طور که خاطره، حافظ دل است.”
جوابی دیگر (۳):
…. گفت: پسرم نگران نباش من کنارت هستم. اول فکر کردم پدربزرگم با من حرف می زند اما به خود که آمدم دیدم عصا با من حرف می زند و می گوید پسرم تو را پدربزرگت به من سپرده است. دست مرا بگیر تا با هم جاهایی برویم و خیلی چیزها را به تو نشان دهم. پس دست عصا را گرفتم و مرا به جاهایی عجیب برد. عصا اول مرا به کوه کنار یک سنگ بزرگ برد و مدتی آنجا نشستیم و برگشتیم.


⭕ ۴. من داشتم راهم را می‌رفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد. اول نفهمیدم که برگ است، فقط حس کردم چیزی به سرم برخورد کرد. دستی بر سرم کشیدم… و برگ را برداشتم. نگاهی به آن انداختم؛ خش خش پاییزی داشت، رنگ زردش با رگه‌های نارنجی و سرخ، گویی زمزمه‌ی زمین بود که می‌گفت: “پاییز را از یاد نبر، فصل وداع آرام طبیعت است.
جوابی دیگر (۴):
…دیدم برگی از روی سرم بر زمین افتاد. بعد از چند ثانیه بر روی سرم کمی آب ریخت. چند ثانیه همانجا ماندم. بعد با خود زمزمه کردم:( شاید باران آمده است). اما وقتی سرم را بالا کردم دیدم لوله ی آب یک خانه است که دارد آب چکه می‌کند و بر روی سرم آب می ریزد. بعد از ده دقیقه که در خیابان داشتم قدم می زدم، دیدم مردم دارن من را نگاه می‌کنند، می خندند و پشت سر من پچ پچ می‌کنند. من احساس کردم امروز روز بد شانسی من است.


⭕ ۵. چند سالی بود که او را می‌شناختم و می‌دانستم دوست قابل اعتمادی است؛ اما نمی‌دانستم چه شد که به چنین کاری دست زد. حالا من مانده بودم که چگونه این مسئله را… درک کنم. در ذهنم هزاران دلیل و بهانه می‌آوردم تا شاید آرام بگیرم، اما انگار هر توضیحی رنگ می‌باخت. به دوستی که در گذشته می‌شناختم، فکر می‌کردم و می‌کوشیدم خاطرات خوبمان را در ذهنم زنده کنم تا شاید بتوانم تصمیم درستی بگیرم.


⭕ ۶. از راهی می‌گذشتم، صدایی توجه مرا جلب کرد. ایستادم. بعد از چند ثانیه سکوت، به طرف صدا رفتم. به چاهی برخوردم. صدای زوزه‌ی سگ از درون چاه می‌آمد. نگاهی به اطراف انداختم و… چیزی پیدا نکردم. پایین چاه را نگاه کردم و ناگهان چشمم به سگ بیچاره‌ای افتاد که درون چاه گیر کرده بود. نفسش به شماره افتاده بود و نگاهش التماس‌گونه بود.
جوابی دیگر (۶):
…وقتی که نگاهی به اطراف انداختم، فهمیدم که چاهی عمیق پشت سر من بود و صدای سگ هم از داخل آن می‌آمد. اولین فکرم این بود که چطور می‌توانم به سگ کمک کنم، امّا با توجه به عمق چاه و عدم داشتن هیچ وسیله‌ای، نمی‌توانستم به راحتی به داخل چاه بروم. پس، با صدای بلند فریاد زدم تا کسی که در نزدیکی هست، به کمکم بیاید. پس از چند لحظه، شخصی از نزدیکی شنیدن فریاد من به کمکم رسید و با استفاده از کمک وسایل مخصوص، موفق شدیم سگ را از داخل چاه بیرون آوریم. این تجربه، من را به این نتیجه رساند که در هر شرایطی باید در کمک به دیگران اولویت قرار دهیم.

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.