جواب صفحه ۸۰ نگارش پنجم (انشاء)

جواب صفحه ۸۰ نگارش پنجم (انشاء)صفحه ۸۰ نگارش کلاس پنجم با جواب
درس پانزدهم نگارش پنجم / در این بخش از همیار برای شما کلاس پنجمی های عزیز، جواب های صفحه ۸۰ کتاب نگارش کلاس پنجم را قرار داده ایم.

جواب صفحه ۸۰ نگارش کلاس پنجم

قصه ی شعر «کاجستان» را به نثر ساده بنویسید.

جواب:
موضوع:
دوستان واقعی
در خارج از روستا و در کنار خطوط برق دو تا کاج رشد کردند. سال های طولانی، رهگذران آن ها را همانند دو تا دوست می دیدند. در یکی از روز های پاییزی و در زیر رگبار و باد شدید، یکی از کاج ها خم شد و روی دیگری افتاد. این کاج به کاج دیگری گفت: ای دوست مرا ببخش و کمکم کن. میبینی که ریشه هایم از خاک بیرون زده است. لطفاً مرا چند روز تحمّل کن.
کاج همسایه گفت : من دوستیمان را از یاد نمی برم. شاید این اتّفاق هم روزی برای من بیفتد. وقتی باد این مهربانی را دید، آرام گرفت. کاج آسیب دیده هم، کم کم بهتر شد و پا گرفت و سالم شد. سال ها می گذشت و میوه های این کاج ها روی زمین می ریخت و دانه ها به آسانی در زمین ریشه می کردند. باران نیز می بارید و درختان بسیار دیگری در این مکان رشد کردند و پر از کاج شد. چندی بعد، روستای ما کاجستان نام گرفت.


جوابی دیگر:
موضوع: پیوند دوستی
خارج از روستایی، در کنار خطوط سیم تلفن، دو کاج رشد کرده بودند. رهگذرانی که از آنجا عبور می‌کردند، در طول سالیان دراز، آن دو را مانند دو دوست می‌دیدند.
یکی از روزهای پاییز، باد شدیدی می‌وزید و رگبار تندی می‌بارید. یکی از کاج‌ها در مقابل باد و باران نتوانست مقاومت کند، خم شد و روی کاج دیگر افتاد. کاج خم شده گفت: «ای دوست مرا ببخش! شرایط بدی دارم، ریشه‌هایم از خاک بیرون آمده، برای چند روز مرا تحمل کن.»
کاج همسایه با نرمی پاسخ داد: «دوستی با تو را فراموش نمی‌کنم، شاید روزی این اتفاق برای من هم بیفتد. دوست من، نگران نباش، من با تو همراهم» مهربانی بین دو دوست به گوش باد رسید، باد آرام شد و ملایم وزید.
کاج آسیب‌دیده کم‌کم به جای خود برگشت و جان دوباره گرفت. میوه‌ی کاج‌ها روی زمین می‌ریخت و دانه‌های آن به دل خاک فرو می‌رفت، ابر می‌آمد و باران می‌بارید. دانه‌ها در دل خاک ریشه می‌زدند و درختان کاج دیگری رشد می‌کردند.
تعداد کاج‌ها روز به روز بیشتر می‌شد، کم‌کم روستای ما «کاجستان» نام گرفت.


جوابی دیگر:
موضوع: دوستان حقیقی
دو کاج خارج از ده روییده بودند. عابران و مردم این دو کاج را دوستان قدیمی می‌دانستند. در یکی از روزهای پاییزی یکی از کاج ها بر اثر رگبار و باد بر روی کاج دیگری افتاد کاج آسیب دیده خیلی ناراحت بود به همین دلیل از دوستش عذر خواهی کرد.
اما کاج همسایه با مهربانی تمام به او گفت که با هم دوست هستند و امکان دارد روزی این اتفاق برای او هم بیفتد باد که این حرف ها را شنید آرام شد و با مهربانی وزید بعد از مدتی کاج حالش خوب شد. با جوانه زدن میوه های درخت کاج و بارش باران آن جا به کاجستانی زیبا تبدیل شد که دوستی را به یاد می آورد.

در بخش بالا از سایت همیار برای شما ، جواب صفحه ۸۰ نگارش پنجم (انشاء) را قرار دادیم پیشنهاد میشود برای بخش بعدی از جواب صفحه ۸۱ نگارش پنجم و برای بخش قبلی از جواب صفحه ۷۹ نگارش پنجم استفاده نمایید.
برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.