درس چهاردهم نگارش ششم / در بخش زیر، پاسخ های مربوط به صفحه ۸۵ کتاب نگارش پایه ششم ارائه شده است. شما میتوانید از این متن برای تکمیل تمرینات و نوشتن در کتاب خود بهرهمند شوید.
صفحه ۸۵ نگارش ششم با جواب
🔷 ۲- تصویر زیر را در یک بند توصیف کنید. از جان بخشی برای زیباتر شدن توصیف خود استفاده کنید.
جواب:
به نام خدای آفریننده چهار فصل با سفر به بعضی مکان ها هم جسمت آرامش می یابد و هم روحت… اگر جسمت خسته شود کمی که دل به آب بسپاری و گوش به صدای پرندگان ببخشی و از هیاهوی شهرهای شلوغ به دور باشی هم روحت آرامش می یابد هم جسمت…
باید به طبیعت سفر کرد و از این نعمت خدا دادی به بهترین شکل بهره برد و قدر آن را دانست.
جوابی دیگر:
پرنده ها و پروانه ها دور مادر خود میچرخند. کوه ها در حال راز و نیاز با خداوند هستند. مادر پرنده ها و پروانه ها در حال گفت و گو با چشمه است. چمنزار ها با آوای باد به رقص در آمده است. آسمان و ابر هایی که در دل خود جای داده است به تماشای این شگفتی ها نشسته است.
جوابی دیگر:
یک درختی است که خیلی بزرگ و زیبا است و روی آن پرندگانی هستند که آوازشان دلنشین است. و یک چشمه ای است که از آن آبی زلال مینوشند وکوهی است که پهناور و وسیع میباشد و روی این کوه سبزه و گلهایی وجود دارد که این گلها بوی خوشی میدهند که حیوانات از این بو لذت میبرند.
جوابی دیگر:
روزی روزگاری در دهی دور افتاده چندی مردم زندگی میکردند در ان اطراف گنجشک خبر چینی زندگی میکرد و از حال همه خبر داشت روزی کنار درخت نشسته بود و از درخت پرسید تو حوصلهات سر نمیرود چندین سال است که اینجا نشستهای درخت جواب داد مگر در این آسمان ابی، آب رود زلال و بقیه حیوانات را نمیبینی چرا باید حوصله ام سر برود.
جوابی دیگر:
در جنگل زیبایی یک درخت سپیدار بود که پرندگان روی آن مینشستند و آواز میخواندند و گل زیبایی درآنجا قرار داشت و به درخت میگوید عجب پرندگان زیبایی روی شاخه های تو آواز میخواندند.
🔷 ۳- تصور کنید در یک باغ پرگل ایستادهاید و چهچههی بلبل هم به گوش میرسد. گفت و گوی خیالی میان بلبل و گل را در یک بند بنویسید.
جواب:
بلبل نفس عمیقی میکشد: به به چه روز قشنگی ! چه هوای خوبی! ولی افسوس کسی نیست که هم صحبت من باشد!
گل: پس من چه هستم؟ آیا وجود من که عامل زیبایی باغ است را نمیبینی؟
بلبل: ببخشید شما؟
گل: من گل هستم مظهر لطافت..
بلبل: چهه قدر خود خواهی!
گل: من اگر خودخواه بودم خودم از دست رنجم بهره میبردم حاصل زحمت من چندروز زندگی است که نصیبم شده و عاقبتم پرپر شدن است.
بلبل : خطای مرا ببخشید
گل: نیازی به عذرخواهی نیست… اما فراموش نکن گاهی برخی اشتباهات بخشیده نمیشوند فرصت دوست داشتن کوتاه است..
جوابی دیگر:
بلبل به گل می گوید که هر موجودی با دیگری فرق دارد گل با تعجب پرسید چه فرقی؟
بلبل جواب داد من برای تأمین آذوقه باید بگردم و از جایی به جای دیگر بروم ولی تو در جای خود ایستاده ای و غذایت از قبل در خاک بوده و احتیاجی نیست که زحمت بکشی و این انصاف نیست.
گل گفت: خدا بی هدف کاری را نمی کند حتما حکمی در این کار بوده.
من نیز از ایستادن در یک جا خسته شده ام و دوست دارم کمی اطراف را بگردم.
آن روز بلبل فهمید که خدا از هر آفریده اش هدفی داشته و هر کاری حکتمی در آن نهفته و نباید نا شکری کرد.
جوابی دیگر:
روزی در روزگاران قدیم در کوه ها و دشت ها یک گل لاله و یک بلبل رنگارنگی زیبایی در کار هم زندگی میکردند.
یکی از روزها بلبل به گل گفت:« خوش به حالت تو خیلی زیبا هستی!». گل گفت: « تو اشتباه میکنی! هر کسی یک زیبایی دارد. تو باید از نعمت خداوند تشکر کنی!» بلبل گفت: « تو راست می گویی. من اشتباه کردم از تو ممنونم که مرا متوجه اشتباهم کردی.».
جوابی دیگر:
یک روز بلبلی در هوا پرواز میزد که گل زیبایی را روی زمین دید ، بلبل رفت پیش گل رفت و از او پرسید اسم تو چیست گل گفت اسم من گل نرگس است بلبل گفت تو خیلی زیبا هستی گل گفت اشتباه نکن تو هم زیبا هستی این نعمت خداوند است بلبل از گل تشکر کرد و پروازش را ادامه داد.
جوابی دیگر:
بلبل که تازه از خواب بیدار شده بود نفس عمیقی کشید و نگاهش به گل افتاد که داشت گریه میکرد و گفت: چه شده ای گل ! او گفت : دوست من پژمرده شده و افتاده است بلبل که خیلی ناراحت شد گفت خودم درستش میکنم و رفت لب برکه دهانش را پر از آب کرد و برگشت به کنار گل و با احتیاط آب را روی دوست پژمرده اش پاشید. گل، آرام آرام شاداب تر شد و سرش را بلند کرد. بلبل خسته اما خوشحال بود.
- hamyar
- hamyar.in/?p=41286
بای عزیزان من رفتم بخوابم