متن کتاب فارسی سوم ابتدایی درس دهم متن کتاب فارسی سوم / در این بخش از همیار، متن کتاب درس دهم فارسی کلاس سوم ابتدایی را برای شما دانش آموزان و والدین گرامی قرار داده ایم.
متن درس یارِ مهربان کتاب فارسی سوم
درس ۱۰ :: یارِ مهربان
اکنون که چند ماهی از دوستی ما گذشته است، شما را بهتر شناختهام. میدانم که اغلبِ شما، مرا خیلی دوست دارید، چون از همان روز اوّل، لباس نو و زیبایی بر تنِ من کردهاید و خیلی مراقب هستید تا در باد و باران نمانم یا بعضی از کودکان، به من آسیبی نرساننند.
از اینکه شما هر روز مرا توی کیفتان میگذارید و به مدرسه میبرید، لذّت میبرم و از شما تشکّر میکنم.
راستش بهترین وقت برای من، آن لحظهای است که مرا در آغوش میگیرید و به قلبتان نزدیک میکنید. در چنان لحظههایی است که گرمای وجود شما را حس میکنم. ضربانِ قلب شما، نغمهی زیبا و قشنگی دارد. من با شنیدن تپش قلب کوچولو و مهربانِ شما، از حالتان باخبر میشوم.
حتماً تاکنون پی بردهاید که من هم مانند شما هستم و همیشه یک شکل نیستم. من فقط حرف برای گفتن ندارم؛ گاهی برایتان شعر میخوانم، گاهی داستان میگویم و بعضی وقتها هم چیزهایی از شما میپرسم. این کار را برای این انجام میدهم که بدانم خوب متوجّه حرفهای من شدهاید یا نه.
میدانم که گاهی بعضی از شما، از دست من، خسته و آزرده میشوید و نزد پدر و مادرتان از من شکایت میکنید؛ امّا حقیقت این است که من و شما با هم دوست هستیم؛ دوستانی مهربان.
از اینکه میبیبنم شما هر روز همراه من، بزرگتر و باسوادتر میشوید، خیلی خوشحالم. من هرگز نمیخواهم شما را ناراحت کنم؛ ولی بعضی وقتها شما کارهایی میکنید که دوست ندارم. مثلاً یک روز یکی از بچههای همین کلاس، نمیدانم از چه چیزی ناراحت بود که مشتی بر من کوبید و مرا به گوشهای پرت کرد؛ تا مدّتها دلم درد میکرد.
خلاصه، دوستان عزیز! ما همراهانی هستیم که با هم به سفرهای خیالی میرویم. وقتی مرا میخوانید، خود را به شما نزدیکتر میبینم و دوستی ما، بیشتر میشود. در این حالت است که من شما را بر دوش خودم سوار میکنم و به سفر میبرم و با آدمها و جاهای مختلف آشنا میکنم.
«کتاب را که باز میکنی
دو بال یک پرنده را گشودهای
پرندهای که از زمین
تو را به شهرهای دور
تو را به باغهای نور میبَرَد.»
متن بخوان و حفظ کن نقّاش دنیا فارسی سوم
بخوان و حفظ کن: نقّاش دنیا
دیروز میگشتم
در باغِ زیبایی
آنجا پُر از گُل بود
به به! چه گلهایی!
برگِ درختان را
باران صفا میداد
دلتنگی گل را
بلبل شفا میداد
گفتم به گوشِ باغ،
این نقشها از کیست؟
پیداست استاد است
نقاشیاش عالی است!
آن باغِ زیبا گفت:
نقّاش این دنیا،
تنها خداوند است
آن خالقِ یکتا
- hamyar
- hamyar.in/?p=55174


