متن درس دهم فارسی پنجم ابتدایی متن کتاب فارسی پنجم / / در این قسمت از سایت همیار برای شما عزیزان متن کامل درس دهم فارسی پنجم همراه با صدا را قرار داده ایم.
متن درس نام نیکو کتاب فارسی پنجم
درس ۱۰ :: نامِ نیکو
هیچ چیز از نگاه کنجکاو و جستوجوگر «محمود» دور نمیماند: ستارگان زیبای آسمان که در شبانگاه با او گفتوگو میکردند؛ غروبهای خیالانگیز زایندهرود، پرواز کبوتران؛ و از همه بیشتر، ستونها، گلدستهها و نقشهای زیبای مساجد اصفهان. او دوست داشت همه را نقاشی کند. وقتی با همکلاسیهایش از مدرسه بیرون میآمد، از او میخواستند تا تصویر کبوتران نشسته بر دیوار را که در دفتر خود کشیده بود، در دفتر آنها نیز بکشد.
روزی که پدرش، دست او را در دست استاد امامی میگذاشت؛ آن استاد بزرگ نقاشی، دریافت که محمود استعدادی فوقالعاده دارد. استاد امامی مردی پر کار امّا بسیار کمحرف بود. او روزهای فراوان، محمود را به ساختن رنگ و آماده کردن قلم موها و بومها مشغول کرد.
در کارگاه استاد امامی، شعرهای دلنشین حافظ و جلالالدّین محمد (مولوی)، زمزمه میشد و محمود با این سرودهها و نقش و نگارها پرورش مییافت. بعد از ماهها، استاد به محمود گفت: «محمود! حالا دیگر وقت آن رسیده است که خودت طراحی کنی».
در این هنگام، محمود با خوشحالی و هیجان گفت: «استاد؛ از کجا باید شروع کنم؟».
استاد امامی گفت: «از همه جا؛ از سیاهی شب تا روشنایی سپیده دم، از شفافیت آب تا سختی کوه، از ابرهای گذران تا نقشی که بر خشتها زدهاند».
محمود شروع کرد. استاد با نگاههای تحسینآمیز، هنرمندی او را میدید و تشویقش میکرد؛ اما مراقب بود که غرور به جان شاگردش نیفتد. همیشه میگفت: «غرور، آفت هنر است».
روزی که استاد امامی کشیدن آهو را به محمود سرمشق داد، او تمام شب، بیدار ماند و در پایان، آهوهایی را دید که از هر طرف به او نگاه میکردند: از رو به رو، از پشت سر، از نیم رخ، در حال فرار و … به یاد مادر خود افتاد که هر وقت کارش گره میخورد، میگفت: «یا ضامن آهو!».
صبح روز بعد، تمام راه را دوید تا گلّهٔ آهوانی را که کشیده بود، به استاد نشان دهد. استاد گفت: «از رو که نکشیدی؟»
محمود، در حالی که سرخ شده بود، گفت: «نه همه را ذهنی کشیدهام».
استاد با هیجان و ناباوری گفت: «حالا چشمهایت را ببند و همان آهویی را که سر مشق داده بودم، بکش».
محمود چشمهایش را بست و با دو سه حرکت قلم، طرح آهو را کشید.
استاد امامی، بیصبرانه گفت: «بَه بَه! بَه بَه! به تو میگویند هنرمند! من مطمئنم که تو یکی از استادان بزرگ نقاشی خواهی شد».
سالها بعد، محمود فرشچیان، استادی هنرمند و نامآشنا در نقّاشی شد و کارهای او شهرت جهانی یافتند.
اکنون کمتر کسی است که نگارهٔ «عصر عاشورا»ی او را ندیده باشد؛ چه بسیار چشمها که با دیدن حالتِ سوگوار اسب امام حسین (ع) در این اثر، گریستهاند و چه زبانها که هنرمندی و نیک نامیِ این استاد بزرگ را ستودهاند و با نویسنده و شاعر بزرگ ایران، «سعدی»، هم صدا شدهاند که:
نام نیکو، گر بمانَد ز آدمی *** به کزو مانَد سرای زرنگار
نامِ نیکِ رفتگان، ضایع مکن *** تا بمانَد نام نیکت، پایدار
- hamyar
- hamyar.in/?p=54681