متن درس ۱۱ کتاب فارسی ششم 🎵فایل صوتی

متن درس ۱۱ کتاب فارسی ششم 🎵فایل صوتی متن درس یازدهم فارسی کلاس ششم
متن کتاب فارسی ششم  /در این بخش از همیار برای شما عزیزان متن کامل درس یازدهم فارسی ششم همراه با فایل صوتی را قرار داده ایم. این محتوا به‌صورت کامل و با توجه به نیازهای دانش‌آموزان در سطح پایه ششم ابتدایی طراحی شده است.

متن درس شهدا خورشیدند کتاب فارسی ششم

درس ۱۱ :: شهدا خورشیدند


ساعت انشا بود
و چنین گفت معلم با ما:
«بچه ها گوش کنید
نظر من این است
شهدا خورشیدند»

مرتضی گفت: «شهید
چون شقایق سرخ است»
دانش‌آموزی گفت:
«چون چراغی است که در خانه‌ی ما می‌سوزد»

و کسی دیگر گفت: «شهید
داستانی است پر از حادثه و زیبایی»
مصطفی گفت: «شهید
مثل یک نمره‌ی بیست
داخل دفتر قلب من و تو می‌ماند.»

متن بوعلی و بهمنیار کتاب فارسی ششم

بخوان و بیندیش (بوعلی و بهمنیار)

بهمنیار از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود و به استادش بسیار احترام می‌گذاشت. استعداد خدادادی کم‌نظیر و فکر خلّاق بوعلی، بهمنیار را دچار شگفتی کرده بود تا جایی که به خود جرأت داد به استادش پیشنهادی عجیب بدهد. روزی به بوعلی گفت: شما ای استاد! سرآمد همه‌ی مردم هستید؛ چرا خود را پیغمبر فرستاده‌ی خدا، معرفی نمی‌کنید؟

بهمنیار، این حرف را بارها به بوعلی گفته بود امّا جوابی از او نمی‌شنید تا اینکه در یکی از شب‌های سرد زمستان، که همه جا پوشیده از برف و هوا یخ‌بندان بود، بوعلی در اتاقی گرم، زیر کرسی خوابیده بود، بهمنیار هم درطرف دیگر در خواب عمیقی بود. نزدیک سحر بود. بوعلی از خواب بیدار شد، احساس تشنگی کرد ولی آب در دسترس نبود. بوعلی با صدایی آمیخته به محبّت، گفت: بهمنیار! بهمنیار!

بهمنیار، چشم گشود و سلامی کرد. بوعلی پس از جواب سلام، گفت: برخیز و ظرف آب را از بیرون بیاور که سخت، تشنه‌ام. بهمنیار با چشمان نیمه باز خود نگاهی کرد و برخاست، شدّت سرمای بیرون را به یاد آورد.کمی با خود فکر کرد، ایستاد و گفت: استاد! هوای بیرون خیلی سرد است، آب هم حتماً یخ بسته است، سینه‌ی شما هم، اکنون گرم است، اگر آب سرد بنوشید برای شما خوب نیست.

بوعلی گفت: استادِ تو در طب، منم و من می‌گویم، آب بیاور.

بار دیگر، بهمنیار سخن خود را با کلمات دیگر تکرار کرد امّا دید استاد در آوردن آب اصرار می‌کند. بالاخره، طاقت نیاورد و گفت: در این هوای برفی و سرمای شدید، نمی‌توانم برای آوردن آب، بیرون بروم. شما چیز دیگری از من بخواهید.

در این گفت‌وگو بودند که ناگهان صدای دلنشینی از بیرون به گوش رسید. مسلمانی در این هوای سرد، مشغول راز و نیاز با خدای مهربان خود بود. پس از چند جمله مناجات، صدای اذان بلند شد: الله اکبر… فردای آن روز، بهمنیار آماده‌ی گرفتن درس از استاد شد، بوعلی رو به بهمنیار کرد و گفت: «بارها به من می‌گفتی که چرا خودم را پیامبر خدا معرّفی نمی‌کنم، حالا علّت آن را فهمیدی؟»

بهمنیار گفت:«خیر استاد».

بوعلی گفت: «بهمنیار! با اینکه من استاد تو هستم و سال‌ها با تو بوده‌ام با این حال، حرف‌هایم در تو اثر نداشت و نتوانستم در این همه سال، محبّتی در دلت بیفکنم و کاری کنم که در سرمای شبِ گذشته با علاقه‌ی خودت برخیزی و ظرف آب را برای من بیاوری ولی در همان ساعت در آن هوای سرد و یخبندان، مرد مسلمانی تنها برای انجام دادن یک عمل غیرِ واجب، بدون هیچ گونه احساس ناراحتی، سرمای شدید را تحمّل می‌کند و می‌آید و اذان می‌گوید تا فرمان پیامبر (ص) را اجرا کند. از دوران زندگی آن حضرت تا زمان این مرد، نزدیک به چهار صد سال می‌گذرد امّا نفوذ گفتار آن پیامبر الهی در دل مؤمنانش، آن چنان شدید است که پیروانش این گونه در هر وضعیتی، در گرما و سرما، در سختی و آسایش، دستور او را از روی علاقه اجرا می‌کنند.

آری، ای بهمنیار، اکنون دیگر، فکر می‌کنم که …».

همین حالا همیار را نصب کنید و همیشه یک معلم همراه خود داشته باشید.
"نصب از مایکت و بازار "

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.