معنی شعر خرد و دانش فارسی چهارم صفحه ۱۲۸
بخوان و حفظ کن خرد و دانش فارسی چهارم
بخوان و حفظ کن خرد و دانش فارسی چهارم
۱- توانا بود هر که دانا بود *** ز دانش دل پیر برنا بود
معنی: هر کس که دانا باشد ، توانا است . دل افراد پیر به خاطر دانش ، مانند جوانان است
۲- به دانش فزای و به یزدان گرای *** که او باد ، جان تو را رهنمای
معنی: به علم و دانش خود اضافه کن و به سوی خدا حرکت کن . چون خداوند است که روح و جان تو را هدایت می کند
۳- بیاموز و بشنو ز هر دانشی *** بیابی ز هر دانشی رامشی
معنی: درباره تمام علم و دانش ها بیاموز و بشنو . چون انسان از هر علم و دانشی آرامشی به دست می آورد
۴- میاسای از آموختن یک زمان *** ز دانش میفکن ، دل اندر گمان
معنی: حتی لحظه ای هم از آموختن دست برندار ، هرگز در راه آموختن دانش در دل خود شک راه نده .
۵- چه ناخوش بود ، دوستی *** با کسی که بهره ندارد ز دانش ، بسی
معنی: دوستی کردن با انسانی که از دانش بی بهره است بسیار ناخوشایند است
۶- که بیکاری او ز بی دانشی است *** به بی دانشان بر ، بباید گریست
معنی: چون به خاطر بی دانش بودن او کار مفیدی انجام نمی دهد . باید به حال و وضعیت افراد بی بهره از علم و دانش گریه کرد
۷- تن مرده ، چون مرد بی دانش است *** که نادان به هر جای ، بی رامش است
معنی: تن انسان مرده مانند انسان بی علم و بی سواد است . انسان نادان هیچ جا آرامش ندارد
- 0 نظر
- hamyar
- hamyar.in/?p=8916