معنی درس دوازدهم فارسی دهم (رستم و اشک بوس) + کلمات و آرایه ها
معنی صفحه ۹۵ و ۹۶ و ۹۷ و ۹۸ فارسی دهم
معنی صفحه ۹۵ و ۹۶ و ۹۷ و ۹۸ فارسی دهم
درس دوازدهم :: رستم و اشک بوس
صفحه ۹۵ فارسی دهم👇 همیار hamyar.in
سخن بر سر پیکار میان ایرانیان و تورانیان است. هنگامی که کیخسرو در ایران بر تخت نشست، افراسیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سرزمین های دیگر به ایران می تازد. کیخسرو، رستم را به یاری می خواند. اشکبوس، پهلوان سپاه توران به میدان می آید و مبارز می جوید. یکی دو تن از سپاه ایران پای به میدان می نهند، اما سرانجام، رستم پیاده به میدان می رود. نبرد رستم با اشکبوس از عالی ترین صحنه های نبرد تن به تن است که در آن طنزگویی و چالاکی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته است.
قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره
کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش
چالاک: چابک
دلاور: دلیر
زبان آوری: خوش سخنی
قلمرو ادبی:
بر تخت نشستن: پادشاه و فرمانروا شدن
پای به … نهادن: کنایه از وارد شدن
بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران
افراسیاب: پادشاه توران
طوس: فرمانده سپاه ایران
کاموس: پادشاه سنجاب و خاقان چین
رستم: جهان پهلوان ایران
رهّام: پهلوانی ایرانی
اشکبوس کشانی: پهلوان تورانی
زمینه های حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
۱- خروش سواران و اسپان ز دشت *** ز بهرام و کیوان همی برگذشت
معنی: بانگ و فریاد بلند اسب ها در میدان رزم به اوج آمسان رفت.
قلمرو زبانی:
بهرام : سیاره مریخ
کیوان : سیاره زحل
خروش : بانگ و فریاد
مهی : به جای می ( بر می گذشت )
قلمرو ادبی:
مجاز : هبرام و کیوان: آمسان
کنایه : مصرع دوم: فریاد بلند
اغراق
واج آرایی : ش، ا
۲- همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل *** خروشان دل خاک در زیر نعل
معنی: شمشیر و ساعد سواران مثل لعل، سرخ و خونین شده بود. خاک در زیر پای سواران به ناله در آمده بود.
قلمرو زبانی:
تیغ: شمشیر
ساعد: میان آرنج تا مچ دست
لعل: سنگ گران بهای سرخ رنگ
نعل: قطعه آهنی محافظ سُم
قلمرو ادبی:
تشبیه: مشبه به: لعل
تشخیص و اضافه استعاری
کنایه
مجاز: تیغ خاک ، نعل، ساعد
جناس
۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ *** به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
معنی: گرد و خاک از میان کوه و سنگ بلند شده و جلوی نور خورشید را گرفته و تاریک کرده بود.
قلمرو زبانی:
ایچ: هیچ
با: به
شیوه بلاغی: تقدم فعل برنهاد
قلمرو ادبی:
کنایه: رنگ در روی کسی نماندن
کنایه و اغراق
جناس
تشخیص خاک
تناسب
۴- به لشکر چنین گفت کاموس گرد *** که گر آسمان را بباید سپرد
معنی: کاموس دلیر به لشکر چنین گفت که اگر می خواهید آسمان را طی کرده و زیر پا بگذارید ( کاری خارق العاده ای بکنید )
قلمرو زبانی:
کاموس: از فرماندهان زیر دست افراسیاب
گُرد: پهلوان
سپُردن: طی کردن
بباید: لازم است
قلمرو ادبی:
اغراق: پیمودن آسمان
موقوف المعانی
۵- همه تیغ و گرز و کمند آورید *** به ایرانیان تنگ وبند آورید
معنی: شمشیر و گرز بیاورید و عرصه را به ایرانیان تنگ کنید و با کمند آن ها را به بند بکشید.
قلمرو زبانی:
گُرز: اسلحه قدیمی که برای ضربه زدن به کار می رفت.
کمند: دام و طناب
تنگ: رنج، اندوه –ضد فراخ
قلمرو ادبی:
تناسب
کنایه: به بند آوردن: اسارت
مجاز: تیغ: شمشیر
بند: اسارت
۶- دلیری کجا نام او اشکبوس *** همی بر خروشید بر سان کوس
معنی: پهلوانی که نام او اشکبوس بود همانند طبل بزرگ جنگی فریاد کشید.
قلمرو زبانی:
کجا : که (ویژگی سبکی)
همی بر خروشید : بر می خروشید: ماضی استمراری
کوس : طبل بزرگ، دُهُل
قلمرو ادبی:
تشبیه : اشکبوس به طبل
تشخیص کوس
اشکبوس کوشانی
۷- بیامد که جوید ز ایران نبرد *** سر هم نبرد اندر آرد به گرد
معنی: به میدان جنگ آمد تا از ایرانیان، مبارز بطلبد و آن را شکست دهد
قلمرو زبانی:
هم نبرد: حریف
قلمرو ادبی:
نبرد : مجازاً: جنگ
کنایه : سر کسی به گردآوردن: شکست دادن
واج ( ن، ر)
۸- بشد تیز رهّام با خود و گبر *** همی گرد رزم اندر آمد به ابر
معنی: رهام به سرعت با کلاه جنگی و زره به میدان رزم رفت به گونه ای که گرد و غبارش به آسمان برخاست.
قلمرو زبانی:
بشد : رفت
تیز : تند و سریع
خود : کلاهخود
گبر : زره، خفتان، جوشن ، نوعی جامه جنگی
رزم : جنگ
اندر : در
قلمرو ادبی:
همی گرد رزم اندر آمد به ابر : کنایه از شدت رزم، اغراق
ابر، گبر : جناس ناهمسان اختلافی
خود، گبر، رزم : تناسب
واج آرایی «ر».
۹- برآویخت رهّام با اشکبوس *** برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
معنی: رهام با اشکبوس گلاویز شد و از هر دو سپاه صدای بوق و شیپور برخاست.
قلمرو زبانی:
برآویخت: جنگ کرد، گلاویز شد، (بن ماضی: آویخت، بن مضارع: آویز)
رهام: پهلوان ایرانی
برآمد: بالا آمد، بلند شد
بوق: شیپور
کوس: طبل بزرگ
قلمرو ادبی:
بوس، کوس: تناسب.
صفحه ۹۷ فارسی دهم👇 همیار hamyar.in
۱۰- به گرز گران دست برد اشکبوس *** زمین آهنین شد سپهر آبنوس
معنی: وقتی اشکبوس، گرز سنگین خود را به دست گرفت زمین مثل آهن خود را محکم کرد و آمسان تیر ه و تار شد.
قلمرو زبانی:
گرز: چماق
گران: سنگین
آبنوس: درختی است که چوب آن سیاه، سخت، سنگین و گرانبهاست
قلمرو ادبی:
زمین آهنین شد : زمین سفت وسخت شد یا زمین پر از زره شد
زمین، سپهر : تضاد، تناسب یا مراعات نظیر
سپهر آبنوس شد : تشبیه رسا یا فشرده، کنایه از این که گرد و خاک بلند شد و چشم چشم را نمی دید، اغراق از سختی رزم.
۱۱- برآهیخت رهّام گرز گران *** غمی شد ز پیکار دست سران
معنی: رهام گرز سنگینش را بیرون کشید، دست آن ها از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد
قلمرو زبانی:
برآهیخت : برکشید
گران : سنگین
غمی شد : خسته و ناتوان شد
پیکار : جنگ
سران : پهلوانان: رهام و اشکبوس
قلمرو ادبی:
جناس ناقص
واج آرایی: ر
دست: مجازاً: وجود
۱۲- چو رهّام گشت از کشانی ستوه *** بپیچید زو روی و شد سوی کوه
معنی: وقتی رهام از جنگ با اشکبوس درمانده شد، از او روی برگرداند و به سوی کوه فرار کرد. ( شکست رهام )
قلمرو زبانی:
چو: هنگامی که
ستوه: درمانده و ملول، خسته و آزرده
شد: رفت
قلمرو ادبی:
بپیچید زو روی : کنایه از گریخت.
روی، سوی : جناس ناهمسان
۱۳- ز قلب سپه اندر آشفت توس *** بزد اسب کاید بر اشکبوس
معنی: طوس فرمانده سپاه ناراحت شد سوار بر اسب شد تا برای مبارزه با اشکبوس به میدان جنگ بیاید.
قلمرو زبانی:
تهمتن : درشت اندام، لقب رستم
با : به
توس : فرمانده سپاه ایران
جفت : زوج
رهّام : پهلوان ایرانی
باده : می، شراب
را : اضافه گسسته
قلمرو ادبی:
جفت بودن : کنایه از همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت : کنایه از اینکه مرد جنگ نیست و فقط کار زنانه را می برازد
گفت، جفت : جناس.
کنایه
۱۴- تهمتن برآشفت و با توس گفت *** که رهّام را جام باده ست جفت
معنی: رستم خشمگین شد و به طوس گفت که رهام مرد رزم و جنگ و مبارزه نیست او مرد عیش و نوش است
قلمرو زبانی:
تهمتن: درشت اندام، لقب رستم
با: به
توس: فرمانده سپاه ایران
جفت: زوج
رهّام: پهلوان ایرانی
باده: می، شراب
را: اضافه گسسته
قلمرو ادبی:
جفت بودن: کنایه از همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت: کنایه از اینکه مرد جنگ نیست و فقط کار زنانه را می برازد
گفت، جفت: جناس.
۱۵- تو قلب سپه را به آیین بدار *** من اکنون پیاده کنم کارزار
معنی: تو از مرکز سپاه خوب حمافظت کن من اکنون پیاده با او جنگ می کنم.
قلمرو زبانی:
قلب سپه : مرکز سپاه
به آیین : با نظم
کارزار : جنگ
من : رستم
۱۶- کمان به زه را به بازو فکند *** به بند کمر بر، بزد تیر چند
معنی: رستم کمان آماده را به بازوی خود افکند و چند تیر به بند کمر خود زد. ( قرار داد )
قلمرو زبانی:
زه: چله کمان، وتر
کمان به زه: کنایه از آماده
کمر: کمربند
به بند کمر بر: دو حرف اضافه برای یک متمم، ویژگی سبک خراسانی
قلمرو ادبی:
کمان، زه، تیر : تناسب
بازو، کمر : تناسب
بند، چند : جناس
واج آرایی «ب»
۱۷- خروشید کای مرد رزم آزمای *** هماوردت آمد مشو باز جای
معنی: رستم فریاد زد که ای مرد جنگ طلب، حریف تو آمد فرار نکن
قلمرو زبانی:
خروشید: فریاد زد // رزم آزما: جنگجو
هماورد: حریف، رقیب (آورد: جنگ)
«ت» در کلمه هماوردت: مضافٌ الیه
مشو: مرو
باز: سوی
قلمرو ادبی:
کنایه: مشو باز جای
مرد رزم آزمای: منظور اشکبوس
باز: حرف اضافه؛ به سوی
۱۸- کشانی بخندید و خیره بماند *** عنان را گران کرد و او را بخواند
معنی: اشکبوس خندید و تعجب کرد، افسار اسب را کشید و ایستاد و رستم را صدا زد
قلمرو زبانی:
کشانی: کوشانی، کوشان: سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران
خیره: شگفت زده
عنان: افسار، دهانه
گران: سنگین
بخواند: صدا کرد
قلمرو ادبی: کنایه: عنان گران کردن: ایستادن و متوقف کردن اسب
او: رستم
خنده متسخرآمیز
۱۹- بدو گفت خندان که نام تو چیست *** تن بی سرت را که خواهد گریست؟
معنی: اشکبوس با خنده گفت نام تو چیست؟ چه کسی بر تن بی سر تو گریه خواهد کرد ( حتما می میری )
قلمرو زبانی:
را: برای
قلمرو ادبی:
مصراع دوم: کنایه از اینکه حتماً می میری
تن، سر: تناسب.
۲۰- تهمتن چنین داد پاسخ که نام *** چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
معنی: رستم چنین جواب داد که چرا نام مرا می پرسی؟ بدون شک بعد از این زنده نخواهی ماند تا به آرزو یت برسی
قلمرو زبانی:
تهمتن: لقب رستم
چه پرسی: پرسش انکاری
کزین: که از این
قلمرو ادبی:
کام: سقف دهان، مجاز از آرزو و مراد، قصد، نیت
نبینی تو کام: کنایه از بدبختی
نام، کام: جناس.
۲۱- مرا مادرم نام مرگ تو کرد *** زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
معنی: مادرم نام مرا ” مرگ تو “گذاشت و روزگار مرا وسیله ای برای مرگ تو قرار داد ( به هر حال من باعث مرگ تو هستم )
قلمرو زبانی:
زمانه: روزگار
پتک: چکش بزرگ فولادین، آهن کوب
ترگ: کلاهخود
« را » درعبارت ( مرا مادرم نام مرگ تو کرد ) در مصراع اوّل از نوع فکّ اضافه است. یعنی مادرم نام مرا مرگ تو گذاشت.
قلمرو ادبی:
مرگ، ترگ : جناس
مصراع اوّل واج آرایی صامت « م» دارد
قافیه : مرگ و ترگ، ردیف: تو کرد
بیت دارای طنز است.
زمانه … کرد : جانبخشی
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد : تشبیه رسا.
۲۲- کشانی بود گفت بی بارگی *** به کشتن دهی سر به یکبارگی
معنی: اشکبوس به رستم گفت بدون اسب خودت را به کشنت خواهی داد.
قلمرو زبانی:
کشانی : اشکبوس کوشانی
بارگی : اسب
بی بارگی : بدون اسبو پیاده
مجاز : سر: تمام وجود رستم
۲۳- تهمتن چنین داد پاسخ بدوی *** که ای بیهده مرد پرخاشجوی،
معنی: رستم به اشکبوس گفت: ای مرد جنگ طلب بیهوده و نادان .
قلمرو زبانی:
تهمتن: لقب رستم او: اشکبوس
ترکیب وصفی مقلوب
پرخاش جو: جنگجو
موقوف المعانی
۲۴- پیاده ندیدی که جنگ آورد *** سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
معنی: آیا تاکنون ندیدی که جنگجویان واقعی پیاده به جنگ می روند و جنگ طلبان را نابود می کنند.
قلمرو زبانی:
استفهام انکاری: سوالی که نیاز به پاسخ ندارد و برای تاکید است
سرکش: نافرمان و یاغی
واج: س
قلمرو ادبی:
کنایه: زیر سنگ آوردن: شکست دادن
سر: مجازاً: وجود
جناس ناقص:
پیاده: ص ج م ( صفت جانشین موصوف )
۲۵-هم اکنون تو را ای نبرده سوار *** پیاده بیاموزمت کارزار
معنی: ای جنگ جوی سواره اکنون پیاده جنگ کردن را به تو یاد می دهم ( آموزش پیاده جنگیدن، حتقیر و متسخر اشکبوس )
قلمرو زبانی:
نبرده: کارآزموده، ماهر
جنگجو: صفت نسبی
نبرده سوار: ت و م
ت: متمم ( برای تو )
کارزار: جنگ
قلمرو ادبی:
تضاد
طنزی ظریف در بیتهست؛ نبرده سوار – شاید امروزه معادل :پهلوان پنبه را بشود گفت
پیام: خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس
۲۶- پیاده مرا زان فرستاده توس *** که تا اسب بستانم از اشکبوس
معنی: به این دلیل توس مرا پیاده فرستاد تا اسبت را از تو بگیرم و سوار آن شوم ( حتقیر و متسخر اشکبوس )
قلمرو زبانی:
توس: فرمانده سپاه ایران
بیت: تحقیر و تمسخر اشکبوس
ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، ستد؛ بن مضارع: ستان)
صفحه ۹۸ فارسی دهم👇 همیار hamyar.in
۲۷- کشانی بدو گفت با تو سلیح *** نبینم همی جز فسوس و مزیح
معنی: اشکبوس به رستم گفت: تو سالحی جز مسخرهکردن و شوخی نداری. ( اهل نگ نیستی )
قلمرو زبانی:
سلیح: جنگ افزار، ممال سلاح
فسوس: مسخره کردن
مزیح: شوخی، ممال مزاح.
۲۸- بدو گفت رستم که تیر و کمان *** ببین تا هم اکنون سرآری زمان
معنی: رستم گفت: این تیر و کمانم را ببین که مهین حالا مرگت فرا می رسد
قلمرو ادبی:
کنایه: سرآری
زمان: فرا رسیدن زمان مرگ
جناس ناهمسان
تناسب
۲۹- چو نازش به اسب گران مایه دید *** کمان را به زه کرد و اندر کشید
معنی: زمانی که رستم دید افتخار او به اسب گرانبهایش است، کمان را آماده تیراندازی کرد و زه را کشید.
قلمرو زبانی: زه: چله کمان، وتر
ناز: افتخار
گران مایه: گران ارج، ارزشمند
به زه کرد: آماده کرد
قلمرو ادبی:
کمان، زه: تناسب
بیت: واج آرایی دارد.
۳۰- یکی تیر زد بر بر اسب اوی *** که اسب اندر آمد ز بالا به روی
معنی: رستم تیری به پهلوی اسب اشکبوس زد که اسب با سر به زمین خورد و مرد.
قلمرو زبانی:
بر اوّل: به؛ بر دوم: پهلو؛ جناس همسان
از بالا به روی اندرآمد: سکندری خورد
قلمرو ادبی:
بر اوّل؛ بر دوم: جناس همسان
اوی، روی: جناس ناهمسان اختلافی // اسب: واژه آرایی
واج : «ب»، «ر»
۳۱- بخندید رستم به آواز گفت *** که بنشین به پیش گران مایه جفت
معنی: رستم خندید و با صدای بلند گفت: ای اشکبوس بنشین پیش اسب دلبندت و غم اش را بخور (برایش ماتم بگیر).
قلمرو زبانی:
آواز: صدای بلند
گران مایه: گران ارج
جفت: زوج، این قسمت طنز دارد، منظور اسب است.
قلمرو ادبی:
گفت، جفت: جناس ناهمسان اختلافی
۳۲- سزد گر بداری سرش در کنار *** زمانی برآسایی از کارزار
معنی: سزاوار است که سرش را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن دست بکشی.
قلمرو زبانی:
سزد: سزاوار است
کنار: آغوش
برآسایی: استراحت کنی، دست برداری
کارزار: جنگ
۳۳- کمان را به زه کرد زود اشکبوس *** تنی لرز لرزان و رخ سندروس
معنی: اشکبوس زود کمانش را آماده کرد، در حالی که تنش میلرزید و رنگ چهره اش مانند سندروس از ترس زرد شده بود.
قلمرو زبانی:
به زه کردن: زه کمان را انداختن
سندروس: صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته میشود
قلمرو ادبی:
بیت واج آرایی : « ر»، « ز»
رخ سندروس : تشبیه رسا
تن، رخ : تناسب
تنی لرز لرزان : کنایه از ترسان.
۳۴- به رستم بر آنگه ببارید تیر *** تهمتن بدو گفت بر خیره خیر،
معنی: اشکبوس به سوی رستم تیرهای زیادی را پرتاب کرد. رستم به او گفت: بیهوده .
قلمرو زبانی:
خیره خیر: بیهوده
ویژگی سبکی: آوردن دو حرف اضافه برای یک متمم
قلمرو ادبی:
استعاره مکنیه: ( تیر مانند باران بارید)
اغراق: بارش تیر
جناس
موقوف المعانی
۳۵- همی رنجه داری تن خویش را *** دو بازوی و جان بد اندیش را
معنی: بدن و بازوی خودت را به رنج می اندازی و روح پلید خود را دچار عذاب می کنی.
قلمرو زبانی:
مهی رجنه داری : رجنه می داری
بداندیش : بدخواه و بد طینت
مجاز: بازو: دست
کنایه : رجنه داشنت تن خود
تناسب
۳۶- تهمتن به بند کمر برد چنگ *** گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ
معنی: رستم دستش را به سوی کمربندش برد و یک تیر که از جنس چوب خدنگ بود انتخاب کرد.
قلمرو زبانی: تهمتن: درشت اندام، لقب رستم
کمر: کمربند
گزین: انتخاب
چوبه: واحد شمارش تیر
خدنگ: چوبی که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند .
۳۷- یکی تیر الماس پیکان چو آب *** نهاده بر او چار پرّ عقاب
معنی: تیری انتخاب کرد که نوک آن همانند الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم بر آن نهاده شده بود.
قلمرو زبانی: چار: چهار
قلمرو ادبی:
الماس پیکان: تشبیه رسا؛ پیکان: مشبّه، الماس: مشبّهٌ به
چو آب: مانند آب درخشان بود، تشبه
تیر، پیکان، پر: تناسب
پر، بر: جناس.
۳۸- کمان را بمالید رستم به چنگ *** به شست اندر آورده تیر خدنگ
معنی: رستم کمان را در چنگ گرفت و تیر خدنگ را در قلّاب گذاشت.
قلمرو زبانی:
بمالید: لمس کرد
شست: قلاب
خدنگ: چوبی سخت که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند
قلمرو ادبی:
کمان، شست، تیر: تناسب.
۳۹- بزد بر بر و سینه اشکبوس *** سپهر آن زمان دست او داد بوس
معنی: رستم تیر را به سینۀ اشکبوس زد. آسمان هم به همین خاطر دست رستم را بوسید.
قلمرو زبانی:
سپهر: آسمان
بر نخست: حرف اضافه، بر دوم: بغل
قلمرو ادبی:
بر، بر : جناس تام
بوسیدن سپهر : جانبخشی
کلّ بیت اغراق دارد.
۴۰- کشانی هم اندر زمان جان بداد *** چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
معنی: اشکبوس در دم جان داد؛ گویی از مادر زاییده نشده است.
قلمرو زبانی:
هم اندر زمان: بی درنگ، فوراً
گفتی: گویی
نزاد: زاده نشده است
قلمرو ادبی:
جان داد: کنایه از مردن
- hamyar
- hamyar.in/?p=13399
شاید زیاد باشه ولی واقعا شاهنامه فردوسی بی نظیره …….
خیلی زیاده این چه درسیه باید به عنوان روانخوانی میاوردن
اره
خیلی زیاد بود ولی واقعا از خوندن این درس لذت بردم
خستهنباشید، ممنون