معنی درس ۱۰ فارسی نهم (آرایه ها ، کلمات)
معنی درس دهم آرشی دیگر فارسی نهم
معنی درس دهم آرشی دیگر فارسی نهم
انتخاب سریع صفحه :
معنی فارسی نهم/ درس ۱۰ :: آرشی دیگر
معنی صفحه ۷۴ فارسی نهم 👇
※ جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کیسههای خاکی و خونی
خط مرزی را جدا میکرد
دشمنِ بد عهدِ بیانصاف
با هجوم بیامان خود
مرزها را جابهجا میکرد
معنی: جنگ، جنگی ناعادلانه و غیر قابل باور بود. کیسه های خاکی و خون آلود، خط مرزی ما و دشمن را مشخص می کرد. دشمن پیمان شکن با حمله های بی وقفه و پی در پی خود، سرزمین (کشور) ما را مورد تجاوز قرار می داد.
واژه های مهم:
نابرابر: ناعادلانه
فوق باور: بالاتر از درک و فھم
خط مرزی: حدود، مرز بین دو کشور
بدعهد: پیمانشکن
بیانصاف: ناجوانمرد
بیامان: پشت سر هم، یکسره
آرایه ها ادبی:
تکرار
جنگی نابرابر، کیسههای خاکی و خونی، دشمن بد عهد و بیانصاف و هجوم بیامان: ترکیب وصفی
※ از میان آتش و باروت
میوزید از هر طرف، هر جا
تیرهای وحشی و سرکش –
معنی صفحه ۷۵ فارسی نهم 👇
– موشک و خمپاره و ترکش
آن طرف، نصف جهان با تانکهای آتشین در راه
این طرف، ایرانیان تنها
این طرف تنها سلاح جنگ، ایمان بود
معنی: از میان آتش و گلوله، از هر طرف و هر جا، تیرهای سریع و رها شده و موشک و خمپاره و ترکش پرتاب میشد. در آن سمت، نیمی از قدرتهای جهان با تانکهای مجهز به پیش میآمدند و در این سمت رزمندگان ایرانی تنها و دست خالی بودند و نتها سلاح جنگیدن آنها، ایمان و اعتقاد به خداوند بزرگ بود.
واژه های مهم:
باروت: مجاز از گلوله.
تیرهای وحشی، میوزید از هرطرف: تشخیص – استعاره.
موشک، خمپاره، ترکش، تانک، سلاح و جنگ: مراعات نظیر
سرکش و ترکش: جناس
آن طرف و این طرف: تلمیح به جنگ ایران و عراق
ایمان مانند سلاح: تشبیه
هرطرف، هرجا، آن طرف، این طرف و این طرف: ترکیب وصفی که به ترتیب با صفتهای پیشین مبهم، مبهم، اشاره، اشاره و اشاره ساخته شدهاند
تیرهای وحشی و سرکش: دو ترکیب وصفی
سرکش: مرکب
وحشی: مشتق
موشک: مشتق (موش + ک)
آتشین: مشتق (صفت نسبی).
آرایه ها ادبی:
سرکش و ترکش: جناس تناسب: موشک و خمپاره و ترکش
تیرھای وحشی و سرکش: تشخیص، تیرھایی که نافرمان بودند و از ھیچ قاعدۀ خاصی پیروی نمیکردند.
جهان: مجاز به علاقه محلیت: مردم جهان
ایمان به سلاح جنگ تشبیه شده است: ایمان مانند سلاح وسیلۀ دفاع بود
※ خانههای خاک و خون خورده
مهد شیران و دلیران بود
شهر خونین، شهر خرمشهر
در غروب آفتاب خویش
چشم در چشم افق میدوخت
در دهان تانکها میسوخت
معنی: خانه های آلوده به خاک و خون، جایگاه رزمندگان شجاع بود. شهر خرّمشهر که از خون رزمندگان رنگین شده بود، در آخرین لحظات عمر خود (نابودی خود) اسمان نگاه میکرد و در میان آتش تانکها میسوخت.
واژه های مهم:
افق: کرانۀ آسمان
خانههای خاک و خون خورده: نهاد
شهر خونین: ترکیب وصفی (خونین: صفت مشتق: خون + ین)
دهان: متمم
میسوخت: ماضی استمراری
خونخورده: صفت مشتق + مرکب
آرایه ها ادبی:
واجآرایی: «خ» در (خانههای خاک و خون خورده)
شیران: استعاره از رزمندگان ایرانی.
چشمدوختن خرمشهر: تشخیص و کنایه از خیرهشدن.
غروب آفتاب خویش: کنایه از نابودی و به پایان رسیدن عمر.
در دهان تانکها میسوخت: تشخیص و کنایه از بین رفتن
چشم افق: تشخیص
تشبیه: خانههای خاک و خون خورده [مشبه] مهد شیران و دلیران [مشبهبه] بود.
※ در چنان حالی هراس انگیز
شهر از آن سوی سنگرها
شیر مردان را صدا میزد:
«آی! ای مردان نام آور
ای همیشه نامتان پیروز
بیگمان امروز
فصلی از تکرار تاریخ است
گر بماند دشمن، از هر سو
خانههامان تنگ خواهد شد …
معنی صفحه ۷۶ فارسی نهم 👇
… ناممان در دفتر تاریخ
کوچک و کم رنگ خواهد شد.»
معنی: شهر از آن طرف سنگرها، رزمندگان شجاع را فریاد میزد: «ای مردان مشهوری که همیشه نامتان پیروز و سرافراز است. یقیناً، امروز، بخشی از تاریخ، در حال تکرار شدن است. اگر دشمن در هر قسمت از سرزمین ما بماند، خانه و سرزمین ما، محدود میشود و نام ما در تاریخ، بی اعتبار و محو خواهد شد.»
واژه های مهم:
هراسانگیز: ترسناک
شیرمردان: رزمندگان شجاع
نامآور: معروف، نامدار
مردان: منادا
شیرمردان: مرکب
نامآور: مرکب
نامتان: مضافالیه
بیگمان: قید مشتق
کمرنگ: مرکب
و (در کوچک و کمرنگ): واو عطف
آی: اصوات (شبه جمله) است.
آرایه ها ادبی:
صدا زدن شهر: تشخیص.
تکرار: ک و گ: واجآرایی.
دفتر تاریخ: اضافه تشبیهی.
شیرمردان: در اصل اضافۀ تشبیهی مقلوب است: مردان شیر
خانههامان تنگ خواهد شد: کنایه از کوچک شدن سرزمین
کوچک و کمرنگ خواهد شد: کنایه از بیاعتبار میشود
※ خون میان سنگر آزادگان جوشید
مثل یک موج خروشان شد
کودکی از دامن این موج بیرون جست
از کمند آرزوها رَست
چشم او در چشم دشمن بود
دست او در دست نارنجک
معنی: ایرانیان آزاده و جوان مرد در میان سنگرها خشمگین شدند و مثل موج خروشانی به حرکت درآمد. کودکی از میان موج رزمندگان بیرون آمد و از دام آرزوهای مادّی خود، رها شد در حالی که نارنجک در دست داشت در چشمان دشمن خیره شد.
واژه های مهم:
آزادگان: جوانمردان
کمند: بند، طناب
رست: رها شد، نجات یافت
خروشان و نارنجک: مشتق (نارنج + ک)
آرایه ها ادبی:
جوشیدن خون: کنایه از خشمگین شدن و مبالغه
مثل یک موج: تشبیه
دامن این موج: تشخیص
جناس: رست و جست
۶ جمله
※ جنگ، جنگی نابرابر بود
جنگ، جنگی فوق باور بود
کودک تنها، به روی خاکریز آمد
صد هزاران چشم، قاب عکس کودک شد
خط دشمن، گیج و سرگردان
چشمها از این و آن پرسان:
«کیست این کودک؟
او چه میخواهد از این میدان؟!
معنی صفحه ۷۷ فارسی نهم 👇
صحنهٔ جانبازی است اینجا؟!
یا زمین بازی است اینجا؟!»
معنی: جنگ، جنگی ناعادلانه و غیرقابل باور بود. کودک تنها (=حسین فهمیده)، بالای خاکریز آمد و صدها هزار نفر او را نگاه میکردند. سپاه دشمن مات و سرگشته بود و با یک نگاه از هم دیگر میپرسیدند که این کودک، کیست؟ و در این میدان جنگ، چه میخواهد؟ این جا میدان جنگ و فداکاری است یا زمین بازی کرد؟
واژه های مهم:
جنگی نابرابر: مسند
جنگی فوق باور: مسند
به روی خاکریز: متمم قیدی
صد هزاران: صفت پیشین شمارشی
چشم: هسته (صد هزاران چشم)
فعل: بود بعد از (خط دشمن، گیج و سرگردان) و (چشمها از این و آن پرسان) حذف شده است.
آرایه ها ادبی:
چشم: مشبه و قاب عکس: مشبهبه
پرسان بودن چشم: تشخیص و حسآمیزی.
صد هزاران چشم: کنایه از: بیشمار بودن دشمن
زمین بازی است اینجا؟! استفهام انکاری
※ دشمنان کوردل، اما
در دلش خورشید ایمان را نمیدیدند
تیغ آتش خیز «دستان» را نمیدیدند
در نگاهش خشم و آتش را نمیدیدند
بر کمانش تیر «آرش» را نمیدیدند
در رگش خونِ «سیاوش» را نمیدیدند
معنی: ولی دشمنان گمراه، نور خورشید ایمان و اعتقاد به خدا را در قلبش نمیدیدند. آنها شمشیر آتشین او را که مانند شمشیر «دستان»، در دستش بود، نمیدیدند؛ و نگاه خشمگین او را که مانند آتشی سوزان بود، تمی دیدند و نارنجک در دستش را که مانند تیرکمان آرش پهلوان بود، نمیدیدند؛ و نمیدیدند که در رگش، خون پهلوان دلیر ایرانی، سیاوش، جاری است.
واژه های مهم:
کوردل: کند فھم، نادان
آرایه ها ادبی:
دل: مجاز از وجود
خورشید ایمان: اضافه تشبیهی
دستان، آرش و سیاوش: تلمیح به داستان شاهنامه فردوسی
کمان و تیر: مراعات نظیر
خون و رگ: مراعاتنظیر.
۵ جمله
※ کودک ما بغض خود را خورد
چشم در چشمان دشمن کرد
با صدایی صاف و روشن گفت:
«آی، ای دشمن!
من حسین کوچک ایران زمین هستم؛
معنی صفحه ۷۸ فارسی نهم 👇
یک تنه با تانک میجنگم
مثل کوهی آهنین هستم
من همین هستم».
معنی: کودک ما غم و اندوه خود را فرو نشاند و بر خود مسلّط شد و به دشمن نگاه کرد (با دشمن رو در رو شد) و با صدایی آشکار و رسا گفت: «ای دشمن! آگاه باش که من حسین کوچکی از لشکر ایران هستم که مانند کوهی استوار و محکم در کمین تانکهای نحس شما هستم تا آنها را نابود کنم».
واژه های مهم:
یکتنه: به تنهایی
کمین: پنهان شدن به قصد از پا درآوردن دشمن
آرایه ها ادبی:
خوردن بغض: کنایه از کنترل کردن و پنهان کردن ناراحتی
مثل کوهی آهنین: تشبیه.
۸ جمله
※ ناگهان تکبیر، پَر وا کرد
در میان آتش و باروت، غوغا کرد
کودکی از جنس نارنجک
در دهان تانکها افتاد
معنی: ناگهان، فریاد بلند الله و اکبر در آسمان پیچید و در میان آتش و گلوله، سر و صدایی برپا کرد. کودکی شجاع که مانند نارنجک بود، به طرف تانکها حمله کرد …
واژه های مهم:
تکبیر، پر واکرد: تکبیر گفته شد
ناگهان: قید
کرد: فعل ماضی
افتاد: ماضی ساده
نارنجک: مشتق (نارنج + ک).
سه جمله
آرایه ها ادبی:
پر واکردن تکبیر مانند پرنده: استعاره
آتش، باروت، نارنجک و تانک: مراعات نظیر
دهان تانک: تشخیص
باروت: مجاز از فشنگ
(تکبیر) در میان آتش و باروت، غوغا کرد: تشخیص
کودکی از جنس نارنجک: تشبیه
※ لحظهای دیگر
از تمام تانکها، تنها
تَلی از خاکسترِ خاموش
ماند روی دستهای دشت
آسمان از شوق، دَف میزد
شطّ خرّمشهر، کف میزد
شهر، یکباره به هوش آمد
چشم اشک آلوده را وا کرد
بر فراز گنبدی زیبا
پرچمِ خود را تماشا کرد.
معنی: چند لحظه دیگر، از بین همهی تانکها، فقط، تپّه ای از خاکستر سرد و خاموش در میان دشت، باقی ماند. آسمان به خاطر شادی و اشتیاق، موسیقی مینواخت و رود خرمشهر شادی میکرد و شهر یک دفعه به خودش آمد و چشم گریانش را باز کرد و بر بالای گنبد زیبای مسجدی در پرچم سه رنگ جاودان ایران، داستان حماسهی آرش قهرمان را دوباره میخواند و تماشا میکرد.
واژه های مهم:
لحظهای دیگر: ترکیب وصفی است و نقش قید زمان دارد.
تنها: قید
تلی: نهاد
خاکستر: متمم
خاکستر خاموش: ترکیب وصفی
شط خرمشهر: نهاد
اشک آلود: صفت مشتق – مرکب
آرایه ها ادبی:
دست دشت: تشخیص
دست و دشت: جناس
دف زدن آسمان: تشخیص و کنایه از شادی کردن
شهر: مجاز از مردم
ایهام: کف ۱- کف روی آب ۲- دست زدن (صدای برخورد امواج)
شهر به هوش آمد: تشخیص و کنایه از آگاهی
شهر چشم وا کرد: تشخیص
معنی کلمات آرشی دیگر فارسی نهم
افق: کنارههای آسمان، انتهای دید بد | تجسم: تصویر ذهنی، دارای جسم شدن |
عهد: بد پیمان | روایی: روایت کنندگی، رونق، رواح |
پرسان: پرسشگر | نام آور: نامدار، |
دستان: لقب زال، پدر رستم، جهان پهلوان ایرانی | مشهور گنبد: برآمدگی باالی معابد و مساجد |
دف: یکی از آالت موسیقی | زار: رنجور، ضعیف |
سو: جهت | حمیت: مروت، جوانمردی، غیرت، رشک |
شط: رود بزرگ که به دریا میریزد | کاردان: خردمند، کار آزموده |
فوق باور: باور نکردنی، غیر قابل باور | سیرت: طریقه، روش، مذهب، خلق و خو |
کمند: طناب، بند | ملازم: همراه، نوکر، ثابت قدم |
مهد: گهواره، زمین هموار | گران: سنگین، وقار |
نام آور: مشهور | عزل کردن: از شغل برکنار کردن |
هجوم: حمله کردن، یورش، حملۀ ناگهانی | غوغا: جار و جنجال زیاد |
تل: تپه بلندی | سرکش: عاصی، نافرمانی، یاغی |
غالب: غلبه کننده، چیره، بسیار، افزون | بی انصاف: ظالم، ستمکار، بیدادگر |
- 0 نظر
- hamyar
- hamyar.in/?p=21087