معنی درس ۶ فارسی نهم (آرایه ها ، کلمات)
معنی درس ششم اداب زندگی فارسی نهم
معنی فارسی نهم/ درس ششم :: اداب زندگی
معنی کلمات درس ششم فارسی نهم
بدان: آگاه باش | وجه: راه، قصد، صورت |
مادام: همواره، همیشه | شوکت: شکوه |
اصیل: با اصل و نسب، با نژاد | بی هنر: بی فضیلت و بی معرفت |
صحبت: هم نشینی و معاشرت | خیره: بیهوده، بیپروا |
خاصه: مخصوصا | پست: فرومایه، خراب، خوار، زبون |
بگریز: فرار کن | رحلت: کوچ، سفر |
طالب: جوینده، خواهان، دانشجو | جاه: مقام، درجه، شکوه |
طعن: سرزنش | مداخلت: دخالت کردن |
استراق سمع: پنهانی و دزدیده گوش دادن | خوض نمودن: فرو رفتن |
عز: ارجمندی | مغیلان: خار، نوعی خار |
داعیه: انگیزه، علت | داد: عدل، حق |
معنی آداب زندگی درس ۶ فارسی نهم
🔹 بدان که مردم بی هنر مادام بی سود باشد، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد
معنی: ای پسر بدان که انسان بی فضیلت همیشه بی فایده است، مانند درختچه خارشتر که جسم دارد ولی سایه ندارد.(این عبارت آرایه ی تشبیه دارد)
واژه های مهم:
سود: فایده، بهره
مغیلان: خارشتر، گیاه خاردار که میوهای شبیه باقلا دارد.
نه خود را سود کند نه غیر خود را؛
معنی: (چنین انسانی) نه برای خود سودمند است و نه برای دیگران.
واژه های مهم:
غیر: دیگر، دیگری.
🔹 جهد کن که اگر چه اصیل وگوهری باشی گوهرتن نیز داری که گوهرتن از گوهر اصل بهتر بود؛
معنی: با وجود داشتن اصل و نسب نیکو تلاش کن شایستگی فردی نیز داشته باشی زیرا شایستگی فردی از اصل و نسب نیکو بهتر است.
واژه های مهم:
جهد: سعی و کوشش
اصیل: با اصالت، نژاده، دارنده نژاد نجیب
گوهر: مروارید
گوهری: با اصل و نسب، با اصالت
تن: جسم
اصل: نژاد
گوهر اصل: منظور نژاد و اصل و نسب و اصالت خانوادگی است
گوهر تن: هنرها و صفات اکتسابی مانند دانش و فضیلت، شایستگی هایی که خود فرد کسب میکند
«گوهر تن» نخست: مفعول
«گوهر تن» دوم: نهاد
بهتر: مُسند.
🔹 چنان که گفته اند: بزرگی خرد و دانش راست نه گوهر را،
معنی: زیرا همان گونه که گفته اند: بزرگی انسان به عقل و دانش اوست نه به اصل و نژاد او
واژه های مهم:
این دو گوهر: منظور گوهر اصل (نژاد و اصل و نسب) و گوهر تن (هنرهای اکتسابی و دانش) است.
زَن: بزن، فعل امر
از دست مگذار: از دست نده، رها مکن
همه را به کار آید: برای همه فایده دارد، به دردِ همه میخورد
🔹 اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد، صحبت هیچ کس را به کار نیاید.
معنی: اگر انسان همراه با اصل و نسب نیکو شایستگی فردی نداشته باشد، برای همنشینی با هیچ کسی مناسب نیست.
واژه های مهم:
صحبت: همنشینی
به کار نیاید: مناسب و سودمند نیست.
🔹 در هر که این دو گوهر یابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید.
معنی: درهر کس این دو ویژگی( اصل و نسب نیکو و شایستگی فردی) را یافتی با او ارتباط برقرار کن و او را از دست نده زیرا چنین انسانی برای همه سودمند است
واژه های مهم:
ناپرسیده: نپرسیده، پرسیده نشده
گفتار: سخن
خیره: بیهوده
خاصّه: بهویژه، مخصوصاً
پند: اندرز، نصیحت
اوفتد: گرفتار شود.
🔹 سخن نا پرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن . چون باز پرسند ، جز راست مگو. تا نخواهند ، کس را نصیحت مگوی و پند مده ؛ خاصّه کسی را که پند نشنود که او خود اوفتد.
معنی: تا حرفی را از تو نپرسیدهاند ، چیز نگو و از سخن بیهوده دوری کن. وقتی از تو چیزی میپرسند ، فقط حرف راست بگو. تا از تو نخواستهاند کسی را نصیحت نکن و پند نده ؛ مخصوصاً کسی که پندها را نمیشنود و نمیپذیرد ، زیرا چنین کسی خودش گرفتار میشود.
واژه های مهم:
نا پرسیده: نپرسیده
گفتار: سخن
خیره: بیهوده
خاصه: مخصوصاً
خود اوفتد: خودش گرفتار شود.
نکته دستوری:
باز پرسند: فعل پیشوندی
راست: صفت جانشین اسم (= حرف راست)
🔹 در میان جمع هیچ کس را پند مده. از جای تهمت زده پرهیز کن و از یار بد اندیش و بد آموز بگریز. به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم توی شادی نکنند.
معنی: در میان جمع کسی را نصیحت نکن . از رفتن به جایی که مردم به آن گمان بد دارند ، دوری کن و از دوست بدخواه و بد اندیش فرار کن. با غم و اندوه مردم خوشحال نشو تا این که مردم نیز در غم تو شادی نکنند.
تهمت زده: مشتق – مرکّب
بد اندیش و بد آموز: صفت مرکّب
مردمان: ساده
شادی: مشتق
مده و مکن: فعل نهی
🔹 داد ده تا داد یابی . خوب گوی تا خوب شنوی . اگر طالب علم باشی ، پرهیزگار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کم سخن و دور اندیش.
معنی: حقّ مردم را بده تا به حقّت برسی. حرف خوب بزن تا حرف خوب بشنوی ، اگر خواهان علم و دانش هستی ، پرهیزگار و قانع باشد و دوست دار علم ، شکیبا ، کم حرف و آینده نگر باش.
واژه های مهم:
داد: عدل و انصاف ( داد ده: حق را بده ، با عدل و انصاف ، رفتار کن.)
طالب: خواهنده ، طلب کننده
پرهیزگار: پارسا
دور اندیش: آینده نگر
نکته دستوری:
پرهیزگار: مشتق
علم دوست ، بردبار ، کم سخن و دور اندیش: مرکّب
فعل اسنادی « باش » بعد از « دور اندیش » به قرینهی لفظی ، حذف شده است و تمام واژه های « پرهیزگار ، قانع ، علم دوست ، بردبار ، کم سخن و دور اندیش » ، نقش مسندی دارند.
بند زیر از کتاب حذف شده و نیاز نیست بخوانید !👇
🔹 فراخ دلی خواهی تن آسانی را بگذار . کم خصمی خواهی ، به خود مشغول باش . خلق را دوست خواهی مال را دشمن گیر . خود را آسوده خواهی ، بد مکن. شر نخواهی ، بد بگذار. جنگ نخواهی ، تحمّل کن. دعا را بهتر از سپاه دان. امید را بهتر از گنج دان. هرچه دون خدای است همه را باطل دان. بلا از دوست عطاست ، پس ، از عطا نالیدن خطاست.
معنی: اگر آسوده خیال میخواهی ، تنبلی را رها کن . اگر میخواهی که دشمن ، کمتر داشته باشی ، به کار خودت مشغول شو. اگر میخواهی مردم با تو دوست باشند ، دشمن مال و ثروت باش. اگر میخواهی آرامش و آسایش داشته باشی ، کارهای بد ، انجام نده . اگر میخواهی از شرّ و بدی در امان باشی ، بدی را کنار بگذار. ( در حقّ کسانی بدی نکن ) . اگر خواستار جنگ و دعوا نیستی ، سختیها و ناملایمات را تحمّل کن . مناجات با خدا را ( کمک خواستن از خدا را) بهتر از قدرت سپاه و لشکر بدان . امیدواری را بهتر از گنج و ثروت بدان.
هر چیزی که غیر از خداست ، باطل بدان ، بلا و رنجی که از جانب خدا باشد ، بخشش و عطا است و نالیدن از عطا و بخشش اشتباه است.
واژه های مهم:
فراخ دلی: آسودگی خیال ، بی باکی
تن آسانی: تنبلی
کم خصمی: کم دشمن بودن
شر: بدی
بگذار: رها کن
دون: غیر
عطا: بخشش
مال را دشمن گیر: مال اندوزی نکن ، بخشنده باش
آرایه:
دوست و دشمن: تضاد
جنگ و سپاه: مراعات نظیر
عطا و خطا: جناس و سجع
معنی صفحه ۴۹ فارسی نهم 👇
🔹 آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند
معنی: آدم نباید بسیار حرف بزند و نباید حرف دیگری را با حرف خود ، قطع کند.
واژه های مهم:
آدمی: انسان
🔹 اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود ، بر ایشان سبقت ننماید و اگر کسی به جواب مشغول شود او بر بهتر جوابی از آن قادر بود ، صبر کند تا آن سخن ، تمام شود ، پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدّم طعن نکند.
معنی: اگر از گروهی ، پرسشی شود که او هم در میان آنهاست ، در جواب دادن بر دیگران ، پیشی نگیرد و اگر کسی مشغول جواب دادن باشد و او قادر است که بهتر جواب دهد باید صبر کند تا حرف و جواب آن شخص تمام شود ، سپس جواب خود را به گونه ای بگوید که شخص قبلی ، مورد تحقیر و نکوهش قرار نگیرد.
واژه های مهم:
جماعت: گروه
سبقت: پیشی گرفتن
بر وجهی: به گونه ای ، به صورتی
متقدّم: پیشین ، قبلی
طعن: سرزنش ، نکوهش
🔹 در محاوراتی که به حضور او میان دو کس رود ، خوض ننماید و اگر از او پوشیده دارند ، استراق سمع نکنند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند ، مداخلت نکند.
معنی: به گفت و گو هایی که در حضور او بین دو نفر انجام میگیرد ، دقّت و فکر نکند و اگر آنها ، سخنشان را از او مخفی میکنند ، دزدیده گوش نکند و تا وقتی که او را در گفت و گوی خود ، شرکت ندادند ، دخالت نکند.
واژه های مهم:
محاورت: جمع محاوره ، گفتوگوها ، گفتارها
خوض نمودن: در امری اندیشیدن ، به عمق و ژرفای چیزی فکر کردن
استراق سمع: پنهانی گوش کردن ، دزدیده گوش کردن
مشارکت: شرکت دادن .
نوع نثر: ساده و روان
از: اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین توسی
- hamyar
- hamyar.in/?p=17346
سلام خوبی خیلی این برنامه خوبی
بی هنر میشه بی معرفت؟؟😐
عالی بود دم سازنده گرم 🙏🙏
دوفصل دیگه دارم بیا فصل بعد
بسیار عالی
مرسی از برنامتون
عالیه پس فردا امتحان دارم تازه دارم میخونم👍🤓
عالی بود🌼
لطف کنید درسای دیگه رو هم بزارید با تشکر از اپلیکیشن همیار!
واقعا عالیه مرسی از سازندش
امتحان نوبت اول باشه
خوب بودن عالی بودن
عالی واقعا خوب بود
از نظرمن بسیاربسیار عالیات من که داخل درس پیش رفت کردم واقعا دست سازنده اش درد نکنه
عالی بود
عالیی
عالی و مفید
خیلی خوبه
ممنون
تشکر فراوان
معرکه بود🌹🌹🌹🌹
عالی بود