معنی درس ۹ فارسی نهم (آرایه ها ، کلمات)
معنی درس نهم راز موفقیت فارسی نهم
معنی درس نهم راز موفقیت فارسی نهم
انتخاب سریع صفحه :
معنی فارسی نهم/ درس ۹ :: راز موفقیت
معنی شعر صفحه ۶۵ فارسی نهم
چو خواهی که نامت بود جاودان ◈※◈ مکن نام نیک بزرگان نهان
معنی: اگر میخواهی که نام تو در جهان ماندگار بماند، نام خوب بزرگان را زنده نگه دار.
مفهوم کلی بیت: کوشایی و تلاش برای بزرگداشت نام بزرگان
آرایه های ادبی:
چو: اگر (حرف ربط وابسته ساز)
قافیه: جاودان و نهان
نهان: پنهان
جاودان: همیشگی، پیوسته، باقی، مخفّف جاویدان
دانش زبانی:
بیت دارای سه جمله است:
جملۀ اوّل: چو تو خواهی (تو: نهاد محذوف/ خواهی (میخواهی: فعل مضارع اخباری)
جملۀ دوم: نامت بود جاودان (نام: نهاد – ت: مضافالیه – بود: فعل)
جملۀ سوم: مکن نام نیک بزرگان نهان (تو: نهاد محذوف – نام: مفعول – نیک: صفت – بزرگان: مضافالیه – نهان: مسند – مکن: فعل)
معنی صفحه ۶۶ فارسی نهم 👇
راز موفقیت
※ کوچهها و میدانهای خاکی شهر توس، هر روز جایگاه کودکانی بود که گرد هم میآمدند و چند ساعتی به بازی و شادی و خندههای کودکانه سپری میکردند.
واژه های مهم:
توس: شهری تاریخی در شمال غربی مشهد
سپری کردن: گذراندن.
آرایه ها ادبی:
گرد هم آمدن: کنایه از جمع شدن
بازی، شادی، کودکانه: مراعات نظیر
کوچه، میدان، شهر: مراعات نظیر
ترکیب وصفی: میدانهای خاکی – خندههای کودکانه
※ در این میان، نصیرالدّین، هر روز لوح و کتاب در زیر بغل مینهاد. آرام از کوچهها میگذشت و خود را به محضرِ درس استاد میرساند. بازی او، مطالعه و تحقیق، فریادهای کودکانهاش، بحث و مناظره با دیگر شاگردان و شادابیاش هنگامی بود که مسئلهای را حل میکرد و پاسخ دلخواهش را مییافت. پیوسته دربارۀ جهان و آنچه در اطرافش میگذشت، تفکّر میکرد. در مغز کوچک او، پرسشهای شگفت و بزرگ نهفته بود.
واژه های مهم:
لوح: وسیلهای شبیه تخته که شاگردان در قدیم روی آن مینوشتند، لوحه
آرام: آهسته (قید حالت)
محضر: جای حضور، درگاه
بحث: گفتوگو، مناظره
مناظره: بحث و گفتوگوی رویارو برای شکست دادن طرف مقابل و اثبات سخن خود
پیوسته: همیشه، همواره (قید تکرار)
اطراف: پیرامون
شگفت: عجیب، حیرتآور
نهفته: پنهان.
آرایه ها ادبی:
لوح، کتاب، محضر، استاد، مطالعه، تحقیق: مراعات نظیر.
※ چهار دیواری محضر استاد «حاسب»، جایگاهی بود که طنین پرسشهای او هر روز در آن میپیچید و به گوش استاد و شاگردانش میرسید و همه را شگفتزده میکرد. هیچ چیز مانند درس و بحث به روح ناآرام او آرامش نمیداد.
واژه های مهم:
چهار دیواری: منظور خانه
طنین: آواز، صدا
روح: روان، جان
ناآرام: بیقرار، ناراحت
دانش زبانی:
روح ناآرام او: «روح»: هسته، «ناآرام»: صفت بیانی، «او»: مضافالیه.
مرجع ضمیر «او»، خواجه نصیرالدّین توسی است.
در گروه اسمیِ «هیچ چیز»، «هیچ»، صفت مبهم و «چیز»، هسته است.
آرایه ها ادبی:
شگفتزده کردن: کنایه از به تعجب واداشتن
※ روزها میگذشت و هر روز، درخت وجود نصیرالدّین پربارتر میشد؛ اما هرچه بیشتر میآموخت، عشق و علاقهاش به دانشاندوزی نیز بیشتر میشد. به تشنهای میمانست که ساعتها در بیابانی خشک و زیر نور خورشید فروزان مانده است و سپس به آب میرسد؛ ولی هرچه از آن مینوشد، گویی تشنهتر میشود.
واژه های مهم:
میمانست: شبیه بود
فروزان: روشن، تابان، درخشان
گویی: انگار، مثل اینکه، گویا.
آرایه ها ادبی:
درخت وجود: اضافۀ تشبیهی (وجود به درخت تشبیه شده)
به تشنهای میمانست: تشبیه
آب، بیابان، خورشید، تشنه: مراعات نظیر
معنی صفحه ۶۷ فارسی نهم 👇
※ همۀ آنانی که نصیرالدّین را میشناختند و با او هم درس بودند، در هرجا که سخن از هوش و فراست و زیرکی به میان میآمد، یک صدا نام او را بر زبان میراندند. همگی بر این باور بودند درسی را که آنان یک ساله به پایان میرسانند، نصیرالدّین در یک ماه فرا میگیرد. آن هنگام که نصیرالدّین در محضر استاد «حاسب» و استاد «حمزه» حاضر میشد، روی سخن استادان با او بود؛ زیرا تنها نصیرالدّین بود که پاسخ همۀ پرسشهای آنان را میدانست. روزی در محضر استاد حمزه، یکی از شاگردانی که در کنار نصیرالدّین نشسته بود، گفت: «من نام تو را کوه آهن نهادهام».
واژه های مهم:
فراست: زیرکی، باهوشی
روی سخن: طرفِ صحبت
استاد حاسب: احمد بن عبدالله مَروی از منجّمان و ریاضیدانان بود. وی به علّت مهارت در محاسبات به «حاسب» (حسابگر) نامدار شد
هر جا: «هر»: صفت مبهم، «جا»: هسته.
جملۀ پس از «گفت» مفعول است. (چه چیز را گفت؟ «من نام تو را کوه آهن نهادهام»
آرایه ها ادبی:
یکصدا بودن: کنایه از متحّد بودن
بر زبان راندن: کنایه از گفتن
تشبیه: نام تو را کوه آهن نهادهام
کوه: نماد استواری.
※ نصیرالدّین پرسید: «چرا چنین میگویی؟»
شاگرد گفت: «زیرا تو خستگی نمیشناسی. با اینکه دوازده سال بیشتر نداری و نیمی از روز را در محضر استاد حاسب و نیمی دیگر را، چون من، در محضر استاد حمزه میگذرانی، هیچ گاه در رخسار…
معنی صفحه ۶۷ فارسی نهم 👇
… تو آثار خستگی نمیبینم؛ امّا من که هجده سال دارم و از تو قویترم و تنها نیمی از روز را در محضر استاد حمزه میگذرانم، در پایان روز خسته میشوم».
واژه های مهم:
محضر: جای حضور، درگاه
رخسار: چهره
نیم: نصف.
※ نصیرالدّین پس از شنیدن این سخن خندید و گفت: «پس این نیز بدان که من در کنار پدرم مینشینم و دربارۀ درسهایی که در روز فرا گرفتهام، با او بحث و گفتوگو میکنم. شبها، آنگاه که شهر توس در آرامش فرو رفته است و همه بیصدا خوابیدهاند، ساعاتی کنار باغچه میایستم و به آسمان، ستارههای نقرهفام و ماه که چون ظرفی سیمگون میدرخشد مینگرم و غرق اندیشه و خیال میشوم.»
واژه های مهم:
فراگرفتهام: یادگرفتهام
شهر توس: در اینجا منظور مردم توس است.
فام: پسوندی است به معنای رنگ
نقرهفام: نقره رنگ
سیم: نقره
سیمگون: مثل سیم، نقرهای
غرق: فرورفتن.
آرایه ها ادبی:
شهر توس در آرامش فرو رفته: تشخیص
ماه چون ظرفی سیمگون میدرخشد: تشبیه
شب، آسمان، ستاره، ماه: مراعات نظیر
※ جوان پرسید: «برای چه به ماه و ستارگان میاندیشی؟»
نصیرالدّین پاسخ داد: «برای اینکه بدانم آنها چه هستند و در این فضای بیکران چگونه شناورند و این، تنها یکی از اندیشههای من دربارۀ آنهاست. من از دیدن ماه و ستارگان و آسمان بیکران و تفکّر در آنها درس خداشناسی میآموزم».
واژه های مهم:
فضا: میدان، عرصه
فضای بیکران: آسمان
کَران: کنار، گوشه، پایان
بیکران: بیپایان، بیگوشه
شناور: حرکت و شنا کردن
میآموزم: فرامیگیرم
※ – شگفتا! با این همه، تو باز هم روزها هشیارتر و بیدارتر از من و دیگران، درس را فرا میگیری. بگو بدانم راز موفّقیّت تو چیست و چرا هرگز خسته و آزرده نمیشوی؟
– تنها یک چیز و آن نیز این است که تو میخواهی بخوانی و من میخواهم بدانم.
– پس به همین سبب است که بسیار میخوانی و آنچه استادان در سینه دارند، از آنان مشتاقانه میآموزی و در گنجینۀ وجود خود جای میدهی.
واژه های مهم:
شگفتا: عجبا
هشیار: هوشیار، باهوش
بیدار: آگاه
فرامیگیری: یاد میگیری
موفقیّت: پیروزی
هرگز: هیچگاه، اصلاً
آزرده: افسرده، اندوهگین، دلتنگ.
سینه؛ در اینجا به معنای حافظه و ذهن
مشتاقانه: با شور و شوق، با علاقه
گنجینه: جای گنج، خزانه
گنجینۀ وجود: ترکیب اضافی
آرایه ها ادبی:
گنجینۀ وجود: اضافۀ تشبیهی (وجود: مشبّه، گنجینه: مشبّهبه.)
معنی صفحه ۶۸ فارسی نهم 👇
آخرین پرسش
※ پیرمردی که سالهای عمرش به هفتاد رسیده بود، در بستر بیماری، واپسین لحظات زندگی را میگذرانید. در تن رنجورش رمقی باقی نمانده بود و کمکم شمع وجودش به خاموشی میگرایید. بستگانش با چشمانی اشکبار نگران حال وی بودند. آنگاه که نفس او به شماره افتاده بود، دوستی فقیه و دانشمند بر بالین وی حاضر آمد و با اندوهی بسیار، دست نوازش بر سر و رویش کشید.
واژه های مهم:
واپسین: آخرین
رنجور: بیمار، دردمند
رمق: نیرو، توان
میگرایید: گرایش داشت
بستگان: خویشاوندان، اقوام
اشکبار: گریان
فقیه: دانشمند
بالین: بستر
حاضر آمد: حاضر شد
اندوه: غم، ناراحتی
آرایه ها ادبی:
شمع وجودش: اضافۀ تشبیهی (وجود: مشبّه، شمع: مشبّهبه)
شمع وجودش به خاموشی میگرایید: کنایه از اینکه در حال مرگ بود
نفس به شماره افتادن: کنایه از در حال مردن بودن و به سختی نفس کشیدن
دست، سر، روی: مراعات نظیر
شمع وجود: ترکیب اضافی
معنی صفحه ۶۸ فارسی نهم 👇
※ مرد بیمار با کلماتی مقطّع از دوست دانشمندش تمنّا کرد که یکی از مسائل علمی را که زمانی با وی در میان گذاشته بود، باز گوید. فقیه گفت: «ای دوست گرامی، اکنون چه جای این پرسش است؟»، بیمار با تعرّض پاسخ داد: «ای مرد، کدام یک از این دو امر بهتر است: اینکه مسئله بدانم و بمیرم یا نادانسته و جاهل درگذرم؟»
واژه های مهم:
مقطّع: قطع شده، ناپیوسته، بریده بریده
تمنّا: خواهش
تعرّض: حالتی از اعتراض به خود گرفتن، شکایت، شِکوه
نادانسته: نادان، ناآگاه
جاهل: نادان.
مسائل: جمعِ مکسّر مسئله
چه جای این پرسش است: جای این سؤال نیست. (استفهام انکاری).
آرایه ها ادبی:
درگذرم: کنایه از بمیرم
مراعات نظیر: دانشمند، مسائل علمی، فقیه، پرسش، مسئله، پاسخ، دانستن و…
※ مرد فقیه مسئله را باز گفت و سپس از جای برخاست و دوست بیمار را ترک کرد. هنوز چند قدمی دور نشده بود که شیون از خانۀ بیمار برخاست؛ بیمار پاسخ خویش را یافت و آرام و خندان دیده از جهان فرو بست. او دانشمند بلند آوازۀ ایرانی، ابوریحان بیرونی در قرن پنجم هجری است. این شیوۀ علم جویی و یادگیری، همان سفارش پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است که فرمود: «اُطلُبوا العِلْمَ مِنَ المَهْدِ اِلَی اللَّحَدِ» (ز گهواره تا گور دانش بجوی).
واژه های مهم:
برخاست: بلند شد
شیون: گریه و زاری، نالۀ بلند
یافتن: فهمیدن
بلند آوازه: نامآور، معروف، مشهور
شیوه: روش
سفارش: توصیه.
آرایه ها ادبی:
دیده از جهان فرو بست: کنایه از مردن
«اُطلبُ العلمَ مِنَ المَهدِ اِلَی اللَّحِدِ»: تضمین
معنی کلمات درس نهم فارسی نهم
طنین: آواز | رمق: توان، نیرو |
فراست: هوشمندی، زیرکی باطنی | مقطع: بریده، بریده بریده |
بیکران: بیپایان | لحد: گور، جایی از گور که سر مرده است |
رنجور: آزرده، غمگین | رخسار: چهره |
بالین: بالش، بستر | سیمگون: نقره گون، سفید رنگ |
تعرض: حالتی از اعتراض به خود گرفتن | واپسین: آخرین |
شیون: ناله و زاری | فقیه: دانشمند علم فقه |
مَهد: گهواره، بستر | فراست: آواز، صدا |
برخی آرایه های مهم درس (امتحانی)
درخت وجود نصیر الدین پربارتر می شد: تشبیه « وجود خواجه نصیر به درخت تشبیه شده است»
به تشنه ای می مانست که ساعت ها در بیابانی خشک و زیر نور خورشید:… خواجه نصیر به انسانِ تشنه ای که در بیابان مانده است، تشبیه شده است»
آسمان، ستاره، ماه: مراعات نظیر ستاره های نقره فام: تشبیه ستاره به نقره
آسمان، ستاره های نقره فام و ماه که چون ظرفی سیمگون می درخشد: تشبیه غرق اندیشه و خیال می شوم: کنایه از فکر می کنم
تو می خواهی بخوانی و من می خواهم بدانم: واج آرایی حرف ب و ی
در گنجینۀ وجود خود جای می دهی: تشبیه « وجود به گنجینه»
پیام کلی درس راز زندگی فارسی نهم
آشنایی با سرگذشت بزرگان عرصه فرهنگ و علم و درک شیرینی علم و دانش تا انسان از مشکلات راه علم مایوس نشود و با گام های استوار، امیدوار در این راه بیش رود . داشتن هدف در راه دانش مهم است و باعث می شود علم آموزی برای انسان شیرین باشد. دین اسلام و بزرگان ما هم همواره بر علم آموزی تاکید داشته اند.
درس با حالت روایی آغاز میشود با توصیف ادامه مییابد و با گفت و گو به پایان میرسد.
تاریخ ادبیات: ابوریحان بیرونی: ریاضی دان و فیلسوف ایرانی(۳۶۲-۴۴۰ هـ.ق)چند سال در گرگان در دربار «قابوس بن و شمگیر» به سر برد و کتاب «آثار الباقیه» را به نام آن پادشاه تالیف کرد
چندی با دانشمندان هندی مصاحبت و هم نشینی داشت. مواد لازم را برای تالیف کتاب « تحقیق ماللهند » فراهم آورد. یکی از آثار با ارزش ایشان: التّفهیم
- 0 نظر
- hamyar
- hamyar.in/?p=21085