معنی گنج حکمت کاردانی فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها
گنج حکمت کاردانی صفحه ۱۰۶ فارسی یازدهم
گنج حکمت کاردانی صفحه ۱۰۶ فارسی یازدهم
معنی فارسی یازدهم / گنج حکمت کاردانی
کشتی گیری بود که در زورآزمایی شهره بود؛ بدر در میدان او هلالی بودی و رستم به دستان او زالی.
معنی: کشتی گیری وجود داشت که در قدرت نمایی مشهور بود. افراد قوی در برابر قدرت او مانند انسانهای ضعیف بودند.
کلمات:
شهره: مشهور، معروف، پُرآوازه
بدر: ماه تمام، ماه شب چهاردهم
هلال: ماه نو
زال: پیر، فرتوت، نام پدر رستم
عبارت: چهار جمله
قلمرو ادبی: هلالی و زالی: سجع مطرّف
بدر مانند هلال – رستم مانند زال: تشبیه
رستم و دستان و زالی: تناسب
دستان: مجاز از قدرت
رستم و بدر: استعاره از انسان قوی
هلال و زال: استعاره از انسان ضعیف
دستان: ایهام تناسب: ۱.دست ها ۲. لقب زال، پدر رستم (که با رستم و زال تناسب دارد)
زال: ایهام تناسب: ۱ .پیر ۲.نام پدر رستم (که با رستم و دستان تناسب دارد)
بدر و هلال – رستم و زال: تضاد.
۱ .با جوانان چو دست بگشادی | پای گردون پیر بر بستی |
معنی: اگر بتوانی با جوانان قدرتمند مبارزه کنی، بیتردید، بر روزگار پیر هم میتوانی پیروز شوی
کلمات:
گردون: آسمان، فلک
بیت: دو جمله
جوانان: نقش متمّم
پای: نقش مفعول.
قلمرو ادبی: جوان و پیر – گشادن دست و بر بستن پا: تضاد
دست گشادن: کنایه از اقدام کردن
بستن پا: کنایه از شکست دادن و گرفتار کردن
دست و پا: تضاد و تناسب
پیر بودن و پا داشتن برای گردون: تشخیص و استعاره
گردون: مجاز از روزگار.
روزی یاران الحاح کردند و مرا به تفرّج بردند؛ ناگاه مردی از کنارهای درآمد و نبرد خواست، خلق در وی حیران شدند؛ زور بازویی که کوه به هوا بردی!
معنی: روزی دوستان، مرا با اصرار به گردش بردند. ناگهان کشتی گیر از یکسو آمد و مرا به مبارزه دعوت کرد. مردم با دیدن او شگفت زده شدند. زور بازویی داشت که می توانست کوه را به هوا بلند کند!
کلمات:
الحاح: اصرار، پافشاری کردن
تفرّج: گشت و گذار، تماشا، سیر و گردش
نبرد: کشتی، مبارزه
عبارت: هفت جمله.
قلمرو ادبی:
زور بازویی که کوه به هوا بردی: اغراق و کنایه از قدرت بسیار زیاد
کوه: نماد استواری و پایداری
کردند و بردند: سجع متوازی.
از هر طرف، نفیر برآمد. در حال که آن مرد دست بر هم زد، کشتی گیر پایش بگرفت و سرش بر زمین محکم زد.
معنی: از هر طرف فریاد تشویق مردم برای هواداری بلند شد. به محض اینکه کشتی گیر مبارزه را آغاز کرد، پایش را گرفت و او را بر زمین زد.
کلمات:
نفیر: صدای بلند، فریاد
در حال: فوراً، سریع، در همان لحظه
عبارت: چهار جمله
پا و سر: نقش مفعول.
قلمرو ادبی:
برآمدن نفیر مردم: کنایه از تشویق مبارزها
دست بر هم زدن: کنایه از آغاز کردن کشتی
دست و پا و سر: مراعات نظیر
پایش بگرفت و سرش بر زمین محکم زد: کنایه از شکست دادن
سر و بر: جناس ناقص اختلافی.
گفتم: «علم در همه بابی لایق است و عالِم در آن باب بر همه فایق؛ استعداد مجرّد، جز حسرتِ روزگار نیست.»
معنی: به کشتی گیر گفتم: داشتن دانش در همه موضوعات، شایسته و ارزشمند است و دانشمند در آن موضوع بر همه پیروز است. داشتن استعداد و قابلیّتِ تنها، بدونِ علم، به جز غم و افسوس روزگار نتیجه ای ندارد.
کلمات:
باب: در اینجا به معنای مورد، موضوع
عالم: دانا، دانشمند
لایق: شایسته، سزاوار
فایق: دارای برتری، مسلّط، چیره
استعداد: قابلیّت، توانایی
مجرّد: صِرف، تنها
حسرت: دریغ، اندوه، افسوس
عبارت: چهار جمله
لایق و فایق و جز حسرت: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
لایق و فایق: سجع متوازی و جناس ناقص اختلافی
علم و عالم: اشتقاق و جناس ناقص افزایشی
همه و باب: آرایه تکرار.
۲ .زور داری چون نداری علمِ کار | لاف آن نتوان به آسانی زدن |
معنی: تو قدرت و نیرو داری؛ ولی به خاطر نداشتن دانش استفاده از آن نیرو، نمی توانی به راحتی در مورد آن خودستایی و ادّعا کنی.
کلمات:
لاف: سخنان بی پایه و اساس، دعوی باطل، ادّعا؛ لاف زدن: خود ستایی کردن، ادّعای باطل کردن
بیت: سه جمله
زور و علم: مفعول
قلمرو ادبی:
لاف زدن: کنایه از خودستایی کردن
داری و نداری: تضاد و جناس ناقص افزایشی
علم داشتن: کنایه از آگاهی.
- hamyar
- hamyar.in/?p=12051