معنی گنج حکمت چو سرو باش فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها
صفحه ۳۳ فارسی یازدهم گنج حکمت چو سرو باش
صفحه ۳۳ فارسی یازدهم گنج حکمت چو سرو باش
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عزّ و جلّ آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند؛ مگر سرو را که ثمره ای ندارد. در این چه حکمت است؟
گفت: هر درختی را ثمره ای معین است که به وقتی معلوم، به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.
کلمات: حکیمی را پرسیدند: را به معنای از
نامور: نامدار، مشهور
عَزَّ و جَلّ: عزیز است و بزرگ و ارجمند
برومند: دارای میوه (بر: میوه)
ثمره: بر، میوه
معینّ: مشخص
به وجودِ آن تازه آید: با وجود آن طراوت و شادابی میگیرد
عدم: نبود
قلمرو ادبی:
وجود، عدم: تضاد
۱- به آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی | پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد |
معنی: به آنچه پایدار نیست دل بسته نشو؛ زیرا دجله بسیار پس از خلیفه در بغداد روان خواهد بود.(ما میمیریم اما دنیا میماند)
کلمات: که: زیرا
بسی: بسیار
قلمرو ادبی:
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی)
دل نهادن: کنایه از علاقمند شدن، دلبستگی شدن
۲- گرت ز دست برآید، چو نخل باشد کریم | ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد |
معنی: اگر توانش را داری، مانند نخل بخشنده باشد و اگر توانش را نداری، مانند سرو آزاده باش.
کلمات: گرت: اگر تو؛ جهش ضمیر(اگر از دست تو)
ور: و اگر
قلمرو ادبی:
دست: مجاز از توان و نیرو
چو نخل: تشبیه
کریم: بخشنده، وجه شبه
آزاد: وجه شبه
واج آرایی: «د» و «ر»
نخل، سرو: تناسب
واژه آرایی: دست
- hamyar
- hamyar.in/?p=12011