معنی گنج حکمت آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم ✔ صفحه ۵۱

معنی گنج حکمت آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم صفحه ۵۱

آرایه های ادبی آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم

معنی گنج حکمت آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم ✔ صفحه ۵۱

آرایه های ادبی آفتاب جمال حق فارسی دوازدهم

معنی فارسی دوازدهم  / گنج حکمت: آفتاب جمال حق

پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلّی و قرب باشد، یاد کن. گفت که: «چون من در آن حضرت رسم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید، از تو چون یاد کنم؟! امّا چون حق تعالی بنده ای را گُزید و مستغرق خود گردانید، هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد، بی آنک آن بزرگ، نزد حق یاد کند و عرضه دهد، حق، آن را برآرد.»
معنی:
پادشاهی به درویشی (عارفی) گفت: لحظهای که در عبادت خدا، جمال حق بر تو آشکار شد و مقام نزدیکی به خدا را کسبکردی، از من هم یادی بکن. عارف گفت: اگر من به پیشگاه خدا برسم و زیبایی او مانند نور خورشید بر من بتابد، من از خودم هم بیخبر میشوم، چگونه میتوانم از تو یاد کنم؟! امّا وقتی خداوند بندهای را انتخاب کرد و او را در عشق و محبّت خود غرق کرد، هرکس که به آن بنده التماس دعا کند و از او نیاز خود را بخواهد، بدون آن که آن انسان بزرگ در پیشگاه خداوند از آن شخص یاد کند و نیاز او را بیان نماید، خداوند آن حاجت را برآورده میکند و نیاز بنده را برطرف مینماید
قلمرو زبانی:
درویش: فقیر، تهیدست، عارف، صوفی
مرا: از من
درگاه: بارگاه، پیشگاه، آستانه در
تجلّی: پدید آمدن، نمایان شدن، هویدایی
قُرب: نزدیکی، نزدیک شدن
یاد کن: به خاطر بیاور
حضرت: پیشگاه، درگاه الهی
*تاب: فروغ، پرتو
جمال: زیبایی، نیکویی
زَنَد: بتابد
گُزید: برگزید، انتخاب کرد
*مستغرق: مجذوب، شیفته؛ مستغرق گشتن: حیران و شیفته شدن
حاجت: نیاز، درخواست
عرضه دهد: عرض کند، اظهار کند، بیان کند
برآرد: برآورده میکند.
قلمرو ادبی:
آفتاب جمال: اضافه تشبیهی
زدن آفتاب: کنایه از تابیدن نور
گرفتن دامن: کنایه از التماس و تمنّا
عرضه دادن: کنایه از بیان کردن
برآوردن: کنایه از اجابت کردن
تاب و آفتاب و زدن: مراعات نظیر  (تناسب).

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.