گام به گام درس ۷ نگارش دهم ؛ صفحه ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۱۰

گام به گام درس ۷ نگارش دهم ؛ صفحه ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۱۰

جواب کارگاه نوشتن درس هفتم نگارش دهم

گام به گام درس ۷ نگارش دهم ؛ صفحه ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۱۰

جواب کارگاه نوشتن درس هفتم نگارش دهم

گام به گام نگارش دهم / درس هفتم : نوشتە ذهنی(۳): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم

جواب صفحه ۱۰۵ درس هفتم نگارش دهم

۱- نوشتە زیر را بخوانید و به روابط بین مفاهیم آن فکر کنید و نموداری برای آن رسم کنید
[متن صفحه ۱۰۵ نگارش دهم]
استخراج مفاهیم و رسم نمودار:
برای بزرگ شدن تصویر روی آن کلیک کنید. 👇 جواب صفحه ۱۰۵ درس هفتم نگارش دهم

جواب صفحه ۱۰۷ درس هفتم نگارش دهم

۲- موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش ناسازی معنایی (تضاد مفاهیم)، یک متن ذهنی بنویسید.
آب و آتش
آتش یک چیز تو خالی و گرم است. گرما دارد و سرما ندارد. نور دارد و تاریک نیست. رنگ آتشین دارد و سفید نیست. مثل خورشید است…
خورشید هم نور و حرارت دارد. اگر دستت را نزدیکش ببری می سوزد. اگر از او دور شوی سردت می شود. وقتی غروب می کند، تمامی اثر اتش از زمین پاک می شود. آتش هم وقتی خاموش شود دیگر سودی ندارد و از بین می رود.
آتش را با آب خاموش می کنند. آب گاهی خنک است و گاهی معتدل؛ گرما ندارد ولی گرم است. نور ندارد و در شب دیده نمی شود. بالعکس آتش، رنگ آتشین ندارد و سفید است و گاهی هم بی رنگ مثل آیینه شفاف. همانند ماه آرام و ملایم است.
ماه وقتی به خانه ی خود می رود، هیچ کس آرام نمی ماند. آب همیشه آرام نیست و گاهی پر جنب و جوش است و سریع…

عشق و نفرت
عشق‌ یک کلمه است، اما در آن چه مفهومی نهفته است. عشق یعنی: دوست داشتن، امیدوار بودن، عاشق شدن و….تضاد او نفرت است، نفرت‌ یعنی: تنفر، ناامیدی، انتقام.
عشق قشنگ است؛ عشق باعث دلگرمی، خوشبختی و خوشحالی انسان ها میشود، اما اگر این حس به نفرت تبدیل شود اتفاق ناگواری می‌اُفتد.
نفرت مانند درد است؛ اما عشق او را درمان می‌کند!
عشق مانند خورشید در روز روشن و ماه در شب تاریک است و نفرت مانند سیاهی شب است.
عشق رابطه ای زیبا مانند آدم هاست که آنها را به هم متصل می‌کند، اما این رابطه با نفرت از این می رود و فرو می‌پاشد.

باران و آفتاب
پایم را که در خیابان میگذارم ، اولین قطره باران روی صورتم می‌نشیند، آرام آرام سر می‌خورد و می رود.
همیشه وقتی باران می‌بارد ، تمام احساس های خوب زندگی به آدمی بر می گردد، صدای آب و بوی خاک، گاهی فکر میکنم آفتاب به او حسودی می کند، وقتی سرش را به زور از لای ابر ها بیرون می آورد تا قدرت نمایی کند.
مخصوصاً وقت هایی ک میان هوای بارانی یک دفعه ظاهر میشود و با چند تلألؤ کوتاه خودنمایی میکند و دوباره میان دستان لطیف باران گم می شود.
گاهی فکر میکنم در حق آفتاب ظلم شده است، آن گاه که می‌تابد، چشمانمان را ریز می کنیم که نبینیمش ولی وقتی باران می آید، سر هایمان را رو به آسمان می گیریم تا قطراتش را بیشتر لمس کنیم .
انگار باران حس زندگی می آورد با آن طراوت عجیبش، ولی آفتاب ما را از هم غریبه می کند حتی زمانی ک کنار هم ایستاده ایم، به سختی می توانیم به هم نگاه کنیم .
شاید در حق آفتاب کم لطفی شده باشد!

جواب صفحه ۱۰۸ درس هفتم نگارش دهم

۳- به نوشتە دوستانتان که خوانده می شود، با دقت گوش دهید و آنها را بر بنیاد سنجه های زیر، ارزشیابی کنید
پاسخ: پاسخ این متن بستگی به نوشته دوستان شما دارد!

جواب حکایت نگاری صفحه ۱۱۰ نگارش دهم

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.
چون یونس، (ع)، از شکم ماهی نجات یافت؛ متفّکر بود و کمتر سخن میگفت. یکی از موجب سکوت و سبب خاموشی پرسید.
گفت: سخن، مرا در حبس شکم ماهی انداخت تا وجودم در آتشِ وحشت، شمع وار بگداخت.
خاموشی با سلامت، بِه از گفتن با ملامت.
پاسخ (شماره ۱):  در زمان های بسیار دور که مردم هیچ درکی از یکتا پرستی نداشتند حضرت یونس سی و سه سال انها را به یکتا پرستی دعوت کرد ولی در اخر تنها شمار معدودی ایمان اوردند.
حضرت که از دست قوم خویش خشمگین شده بود از خداوند خواستار عذابی عظیم برای انها شد و تصمیم به ترک انها گرفت. سوار کشتی ای شده و عازم سفر شد. ناگهان نهنگی مانع حرکت کشتی شد. یکی از مسافران فریاد زد : گناهکاری بین ماست. تا وقتی که نهنگ اورا نبلیعده به ما اجازه‌ ی عبور نمی دهد
مسافران سه بار قرعه کشی کردند تا فردی که باید قربانی شود را بیابند ازقضا در هر سه مرتبه نام حضرت یونس به قرعه در آمد.
انها نمیتوانستند قبول کنند که ایشان را در اب بیفکنند ولی به علت پا فشاری حضرت بر انجام آن، ناچار به انجام دادن این کار شدند.
نهنگ حضرت را بلعید و ایشان در طول چهل روزی که در شکم نهنگ بودند بسیار اندیشیدند به اینکه : حتما خطایی از من سر زده که مستحق این چنین عذابی شده ام و خود را به خاطر بلایی که برای قومش از خدا خواسته بود بسیار مورد ملامت قرار داد.
پس از انکه به نزد قوم خود برگشت بسیار کمتر زبان می گشود و بیشتر در سکوت به سر می‌برد.
وقتی مردم علت این تغییر رفتار را از ایشان جویا شدند حضرت فرمود :بدون اندیشه حرف زدنم باعث زندانی شدنم در شکم نهنگ شد و وجودم همچون شمعی در برابر وحشت که مثل اتشی ان را در بر گرفته بود قطره قطره اب شد پس سکوت همراه با سلامتی بسیار بهتر از گفتاری است که نتیجه اش سرزنش خود و پشیمانی است.

پاسخ (شماره ۲): حضرت یونس ۳۳ سال‌ به قوم‌ خود گفت که به خدا ایمان بیاورید اما کسی توجه نمی‌کرد.
دیگر خسته شده بود از این همه گفتن و توجه نکردن‌ کسی، خشمگین شد و دیگر به کارش‌ ادامه نداد و از آن شهر رفت.
اما همچی به همین راحتی نبود!
او با این کارش‌ باعث خشم خدا شد، زیرا اگر بیشتر صبر میکرد شاید تعدادی به خدا ایمان می‌آوردند اما او صبر نکرد!
و اما این کارش نتیجه خوبی نداشت، او با این کارش در شکم ماهی گیر افتاد.
و حال مجازات کارش را کشید و از شکم ماهی بیرون آمد، دیگر آدم قبل نبود!دیگر کمتر سخن می‌گفت و نسبت به مشکلات صبوری بیشتری میکرد!
و این باعث شد فردی از او بپرسد؛دلیل کم سخن گفتن تو چیست؟!
چرا هر مشکلی ک پیش می‌آید آنقدر صبوری میکنی؟!
او گفت روزی خشمگین شدن مرا درون شکم ماهی انداخت و مرا عذاب داد، حال دیگر نمی‌خواهم مانند قبل درون شکم ماهی بروم پس دیگر خشمگین نمی‌شوم و صبر پیشه می‌کنم!
زیرا صبر کردن بهتر از رفتن به شکم ماهی است!

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.