معنی درس نهم فارسی دهم (کلاس نقاشی) + کلمات و آرایه ها

معنی درس نهم فارسی دهم (کلاس نقاشی) + کلمات و آرایه ها

معنی صفحه ۶۴ و ۶۵ فارسی دهم

معنی درس نهم فارسی دهم (کلاس نقاشی) + کلمات و آرایه ها

معنی صفحه ۶۴ و ۶۵ فارسی دهم

درس نهم : کلاس نقاشی

معنی صفحه ۶۴ درس نهم فارسی دهم 👇

🔹 زنگ نقاشی بود، دلخواه و روان بود. خشکی نداشت. به جد گرفته نمی شد. خنده در آن روا بود. معلم دور نبود. صورتک به رو نداشت. «صاد» معلم ما بود. آدمی افتاده و صاف. سالش به چهل نمی رسید. کارش نگار نقشه قالی بود و در ان دستی  نازک داشت و نقش بندی اش دلگشا بود و رنگ را نگارین می ریخت. آدم در نقشه اش نبود و بهتر که نبود. در پیچ و تاب عرفانی اسلیمی، آدم چه کاره بود؟
قلمرو زبانی:صورتک به رو نداشت: ظاهر سازی نمی کرد،با ما صمیمی بود /  نگار: نقشی که بر جابی می کشند. / دستی نازک داشت: مهارت داشت. / نقش بندی: تصویر کردن / نگارین: خوش آب و رنگ / اسلیمی: اسلامی، (مُمال)

🔹 معلم مرغان را گویا می شید، گوزن را رعنا رقم میزد، خرگوش را چابک می بست. سگ را روان گرته می ریخت، اما در بیرنگ اسب حرفی به کارش بود و مرا حدیثی از اسب پردازی معلم در یاد است.
قلمرو زبانی: رقم میزد: رسم می کرد. / گرته: طراحی چیزی به کمک کرده یا پودر زغال، نقاشان در پارچه بسته ای که با خود داشتند، پودر زغال می ریختند وبا یاشیدن این پودر بر روی کاغذی که طرح اولیه را بر آن رسم کرده بودند و خطوط آن را با سوزن سوراخ کرده، نقش مورد نظر خود را به کاغذ یا دیوار منتقل می کردند. گرته ریختن در این متن در معنی طراحی اولیه یا همان بیرنگ است../ بیرنگ: بدون رنک، طرح اولیه / حرفی به کارش بود: مشکل داشت.

🔹 سال دوم دبیرستان بودیم. اول وقت بود و زنگ نقاشی ما بود. در کلاس نشسته بودیم و چشم به راه معلم.«صاد» آمد. بر یا شدیم و نشستیم. لوله ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز نهاد. نقشه قالی بود و لابد ناتمام بود. معلم را عادت بود که نقشه نیم کاری با خود به کلاس آورد و کارش پیوسته همان بود به تخته سیاه با کج طرح جانوری می ریخت ما را به رو نگاری آن می نشاند و خود به نقطه جینی نقشه خود می نشست.
قلمرو زبانی:لابد: بدون شک، ناچار / معلم را عادت بود: عادت معلم بود.

🔹 معلم پای تخته رسید کج را گرفت؛ برگشت و کفت: «خرگوشی می کشم تا بکشید»، شاگردی از در مخالفت صدا برداشت: «خرگوش نه!» و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکیشان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، دنیا بر حیوان است». از ته کلاس شاگردی بانگ زد: اسب!» و تنی چند با او هم صدا شدند: «اسب، اسب!» و معلم مشوش بود. از در ناسازی صدا برداشت: «چرا اسب؟ به درد شما نمی خورد، حیوان مشکلی است». پی بردیم راه دست خودش هم نیست. و این بار اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب!» که معلم فریاد کشید: «ساکت!» و ما ساکت شدیم، و معلم آهسته کفت: «باشد، اسب می کشم». و طراحی آغاز کرد. «صاد» هرگز جانوری جز از پهلو نکشید. خلف صدق نیاکان هنرور خود بود و نمایش نیم رخ زندگان رازی در برداشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، اسبی خود را به کمال نشان می داد.
قلمرو زبانی: از در مخالفت: از روی ناسازگاری / مشوش: آشفته/ خلف صدق نیاکان هنرور خود بود: جانشین راستین اجداد هنرمند خود بود. / اسب از پهلو، اسبی خود را به کمال نشان میداد: نیمرخ اسب، زیباترین و کاملترین تصویر را از اسب ارائه میدهد.
قلمرو ادبی: کنایه : پی بردیم راه دست خودش هم نیست: متوجه شدیم که خودش هم در طراحی اسب مهارت کافی ندارد.  کنایه: واین بار اتاق از جا کنده شد: بسیار سرو صدا کردیم

معنی صفحه ۶۵ درس نهم فارسی دهم 👇

🔹 دست معلم از وقب حیوان روان شد فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. فک زیرین را پیمود و در آخره ماند. پس بالا رفت، چشم را نشاند، دو گوش را بالا برد، از یال و غارب به زیر آمد، از پستی پشت گذشت، گرده را برآورد، دم را آویخت. پس به جای گردن باز آمد. به پایین رو نهاد، از خم کتف و سینه فرا رفت و دو دست را تا فراز گله نمایان ساخت. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گرته زد. «صاد» از کار باز ماند. دستش را پایین برد و مردد مانده بود. صورت از او چیزی می طلبید، تمامت خود می خواست. گله پاها مانده بود با سمها و ما چشم به راه آخر کار و با خبر از مشکل «صاد». سرا پاش از درماندگی اش خبر می داد اما معلم درنماند. گریزی رندانه زد که سود اسب انجامید، شتابان خط هایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گل کرد. صدا زد: «حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد». و معلم که از مخمصه رسته بود، به خونسردی گفت: «در علف است، حیوان باید بچرد». معلم نقاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت هر جا به کار صورتگری درمی ماند، چاره درماندگی به شیوه معلم
خود می کند.
قلمرو زبانی: وقب: هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم /آخره: چنبره گردن، قوس زیر گردن / یال: موی گردن اسب / غارب: میان دو کتف / گرده: پشت، بالای کمر / کله: برآمدگی پشت پای اسب. / رندانه: زیرکانه / مخمصه: بدبختی و غم بزرگ، تنگنا، این واژه به معنی «گرفتاری» متداول شده است.
اتاق آبی، سهراب سپهری

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.