معنی درس هفتم فارسی دهم (جمال و کمال) + کلمات و آرایه ها

معنی فارسی دهم / درس هفتم:
جمال و کمال

صفحه ۵۱ فارسی دهم 👇

🔹 بدان که قرآن مانند است به بهشت جاودان در بهشت از هزار گونه نعمت است و در قرآن از هزار گونه پند و حکمت است.
معنی:
این را بدان که قرآن مثل بهشت جاودان است در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد و در قرآن هزار نوع پند و حکمت.
قلمرو زبانی: مانند: همانند
قلمرو ادبی: نعمت، حکمت: رکن سجع

🔹 و مثل قرآن، مثل آب است روان، در آب، حیات تنها بود و در قرآن حیات دلها بود.
معنی: و قرآن مانند آب روان است؛ آب سبب زندگی جسم‌هاست و قرآن موجب زندگی دل‌ها و روان‌هاست.
قلمرو زبانی:
مثل:
حکایت
بود: می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو)
حیات: زندگانی (هم آوا؛ حیاط: محوطه باز خانه)
قلمرو ادبی: تن ها،
دل ها: رکن سجع
پیام: ارزشمندی قرآن

صفحه ۵۲ فارسی دهم 👇
🔹ای دوست، درمان کار خود کن و اگر معاملت می کنی، با حق کن.
در قرآن، قصه ها بسیار است و لکن قصه یوسف (ع) نیکوترین قصه هاست.
این قصه، از عجیب ترین قصه هاست زیرا که درمیان دو ضد جمع بود: هم فرقت بود و هم وصلت هم محنت بود، هم شادی
هم راحت بود، هم آفت هم وفا بود، هم جفا در بدایت بند و چاه بود، در نهای تخت و گاه بود پس چون در او این چندین
اندوه و طرب بود، در نهاد خود شگفت و عجب بود.
معنی: [از این قصه…] این داستان، شگفت آورترین داستان‌هاست؛ زیرا دو چیز ضد را کنار هم گِرد آورده: هم جدایی است هم رسیدن؛ هم رنج است، هم شادی؛ هم آسایش است هم سختی، هم وفاداری است هم پیمان شکنی و ستم؛ در آغاز اسارت و در چاه افتادن است و در پایان به تخت پادشاهی رسیدن؛ پس چون در این داستان، این گونه غم وشادی وجود دارد، شگفت آور است.
قلمرو زبانی:
فرقت : دوری ، جدایی
وصلت: پیوستگی
محنت: رنچ (جمع من)
آفت: رنچ و سختی
بدایت: آغاز و اول هر چیز
گاه: تخت شاهی، مسند
طرب: شادی
قلمرو ادبی:
راحت، آفت: رکن سجع
 وفا، جفا: رکن سجع، جناس
بند: مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت
 تخت و گاه: مجاز یا کنایه از فرمانروایی
 بدایت، نهایت: تضاد
 بند و چاه، تخت و گاه: تضاد

🔹 گفته اند «نیکوترین»، از بهر آن بود که یوسف صدیق وفادار بود و یعقوب خون او را به صبر آموزگار بود، و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بود، و اندوه و شادی در این قصه بسیار بود، و خبردهنده از او ملک جبار بود،
معنی: گفته اند«نیکو ترین»، به این دلیل است که یوسف راستگو، وفادار بود و یعقوب خود به او درس صبر می‌داد و زلیخا در عشق و درد او بی تاب بود، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار است، و کسی که این قصّه را گفته، خداوند نیرومند است.
قلمرو زبانی:
جبار: از نامهای خداوند، مسلط

🔹 قصه حال یوسف را نیکو نه از حسن صورت او گفت، بلکه از حسن سیرت او گفت، زیرا که نیکو خو، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟ از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.
معنی: داستان حال یوسف را نه به خاطر زیبایی ظاهر او بیان کرد، بلکه به علّت زیبایی باطن او گفت؛ زیرا کسی که باطن و سرشتی نیک دارد هزار مرتبه بهتر از کسی است که زیبارو است. نمی‌بینی که روی زیبا، یوسف را به اسارت و زندان افکند و باطن زیبا او را به شاهی رساند؟ از زیبایی ظاهر برایش زندان و در چاه افتادن به دست آمد و از سرشت پاکش پادشاهی به دست آورد.
قلمرو زبانی:
حسن: زیبایی
صورت: چهره
سیرت: رفتار
نیکو: زیبا
نیکو خو: خوش اخلاق
رو: چهره
بند: ریسمان
قلمرو ادبی:
هزاربار: مجاز از بسیار
رو، خو: جناس
 امر و فرمان: کنایه از اینکه به فرمانروایی رسید
حبس: اسارت

🔹 پادشاه عالم خبر که داد در این قصه، از حسن سیرت او داد، نه از حسن صورت او داد، تا اگر نتوانی که صورت خود را چون صورت او گردانی، باری بتوانی که سیرت خود را چون سیرت او گردانی.
معنی: خداوند در این داستان از باطن زیبا و پاک یوسف خبر داد، نه از ظاهر زیبایش، تا اگر نمی‌توانی ظاهرت را مانند او کنی، به هر حال می‌توانی باطنت را مانند باطن او کنی.
قلمرو زبانی:
حُسن: زیبایی
باری: به هر روی
چون: مانند
قلمرو ادبی:
سجع
 سیرت، صورت: تضاد، رکنهای سجع
پیام: برتری خوی زیبا بر روی زیبا

آنکه گفتیم سیرتش نیکوترین سیرتها بود، از بهر آنکه در مقابله جفا، وفا کرد و در مقابله زشتی، آشتی کرد و در مقابله لئیمی، کریمی کرد.
معنی: آنکه گفتیم باطنش زیباترین باطن ها بود، به این علت بود که در برابر ستم وفا کرد و در برابر رفتار زشت، آشتی و دوستی نشان داد و در برابر پستی، جوانمردی کرد.
قلمرو زبانی:
از بهر: به خاطر
مقابله: مقابل
جفا: ستم، بی وفایی
آشتی: صلح
لئیمی: پستی، فرومایگی
کریمی: جوانمردی
قلمرو ادبی:
جفا، وفا: جناس

برادران بوسف، چون او را زیادت نعمت دیدند، و یعقوب را بدو میل و عنایت دیدند، آهنگ کید و مکر و عداوت کردند تا مگر او را هلاک کنند و عالم از آثار وجود او پاک کنند و تدبیر برادران برخلاف تقدیر رحمان آمد. ملک تعالی او را دولت بر دولت زیاد کرد و مملکت و نبوت، زیادت بر زیاد کرد، تا عالمیان بدانند که هرگز کید کایدان با خواست خداوند غیب دان برابر نیاید!
معنی: برادران یوسف، وقتی نعمت فراوان او را دیدند، و میل و توجّه یعقوب را به او نگریستند، تصمیم به مکر و حیله و دشمنی گرفتند تا او را بکشند و او را از عالم نیست و نابود کنند. چاره اندیشی برادران برخلاف تقدیر خداوند بود. خداوند بلند پایه او را هر روز داراتر و خوشبخت تر کرد و به سلطنت و پیامبری او بسیار افزود، تا مردم جهان بدانند که هرگز فریب فریبکاران با اراده و خواست خداوند غیب دان نمی‌تواند مقابله کند.
قلمرو زبانی:
زیادت : فراوانی، افزونی
بدو : به او
عنایت : توجه
آهنگ : قصد
کید : فریب
عداوت : دشمنی
مگر : شاید / هلاک: نابود
عالم : جهان
تدبیر : چاره اندیشی
برخلاف : مخالف
تقدیر : سرنوشت
رحمان : خداوند بخشاینده
مَلِک : پادشاه
مَلِک تعالی : خداوند والامرتبه
دولت : دارایی، خوشبختی
کید : حیله و فریب
نبوت : پیامبری
کایدان : ج کاید، حیله گران
قلمرو ادبی:
سجع

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.