معنی درس ۲ فارسی دوازدهم (مست و هشیار) + آرایه ها

معنی درس ۲ فارسی دوازدهم (مست و هشیار) + آرایه ها

آرایه های ادبی درس دوم فارسی دوازدهم

معنی درس ۲ فارسی چهارم (مست و هشیار) + آرایه ها

آرایه های ادبی درس دوم فارسی دوازدهم

معنی فارسی دوازدهم / درس دوم: مست و هُشیار

۱ .محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت:«ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست»

معنی:
مأمور اجرای احکام دین، مستی را در راه دید و یقه اش را گرفت. مست گفت: دوست عزیز! این که گرفته ای یقۀ پیراهن است نه افسار!
قلمرو زبانی:
*محتسب: مأمور حکومتی شهر که کار او نظارت بر اجرای احکام دین و رسیدگی به اجرای احکام شرعی بود
گریبان: یقه
«-َش» در گریبانش: نقش مضاف الیه
*افسار: تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ و … میبندند
دوست: نقش منادا و منظور محتسب
قلمرو ادبی:
گریبان و پیراهن: مراعات نظیر
است و نیست: تضاد
پیراهن است، افسار نیست: طنز دارد
مست و است: جناس ناقص اختلافی
واج آرایی «م» «س» «ت»
مست: آرایۀ تکرار
پیراهن: مجاز از یقۀ پیراهن.

۲ .گفت: «مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی» گفت: «جُرم راه رفتن نیست، ره، هموار نیست»

معنی:
گفت: تو مست هستی و به همین سبب نامتعادل راه میروی. مست جواب داد: تقصیر راهرفتن من نیست، راه ناهموار است.
قلمرو زبانی:
مستی: مست هستی
افتان و خیزان: تلوتلو خوران
بیت: شش جمله
جملۀ پنجم: شیوۀ بلاغی و بقیۀ جملات شیوۀ عادی.
قلمرو ادبی:
ره هموار نیست: کنایه از گستردگی فساد در جامعه
میروی و راه رفتن: تناسب و اشتیاق
افتان و خیزان: تضاد
ره: استعاره از جامعۀ نابسامان
گفت: آرایۀ تکرار
واج آرایی «ر»
بیت حُسن تعلیل دارد.

۳ .گفت: «می باید تو را تا خانۀ قاضی بَرَم» گفت: «رو، صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست»

معنی:
گفت: لازم است تو را تا خانۀ قاضی ببرم. مست جواب داد: تا فردا صبح صبر کن؛ زیرا نیمه شب است و قاضی بیدار و هشیار نیست
قلمرو زبانی: میباید: لازم است
رو و آی: هر دو فعل امر به معنای برو و بیا
بیت: هفت جمله
خانه: نقش متمم
بیدار: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
بیدار: ایهام: ۱ .بیدار؛ مقابل خواب ۲ .هُشیار
صبح و شب: تضاد و تناسب
رو و آی: تضاد
گفت و قاضی: آرایۀ تکرار.

۴ .گفت: «نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم» گفت: «والی از کجا در خانۀ خَمّار نیست؟»

معنی:
گفت: خانۀ فرمانروا (حاکم)نزدیک است، آنجا برویم. مست جواب داد: از کجا معلوم است که حاکم خودش در میخانه نباشد؟
قلمرو زبانی:
*والی: حاکم، فرمانروا
سرای: منزل، خانه
را فکّ اضافه: والی را سرای: سرایِ والی
شویم: برویم
*خَمّار: مِیفروش
خانۀ خَمّار: میخانه
بیت: شش جمله
عبارت «معلوم است» در مصراع دوم به قرینۀ معنایی (معنوی) حذف شده است
سرا: نقش نهاد.
قلمرو ادبی:
والی: آرایۀ تکرار
است و نیست: تضاد
خانه و سرا: تناسب و ترادف
جا و کجا: جناس ناقص افزایشی.

۵ .گفت: «تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب» گفت: «مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست»

معنی:
گفت: تا زمانی که بروم و شَب بگرد را خبرکنم، تو در مسجد بخواب(بمان). مست گفت: من گناهکارم و مسجد جای افراد بد نیست
قلمرو زبانی: تا: تا زمانی که
*داروغه: پاسبان و نگهبان، شبگَرد
داروغه را: به داروغه (داروغه: نقش متمم)
بیت: پنج جمله.
قلمرو ادبی:
مسجد و گفت: آرایۀ تکرار
گفت و گوییم: اشتقاق.

۶ .گفت: «دیناری بده پنهان و خود را وارهان» گفت: «کار شرع، کارِ درهم و دینار نیست»

معنی:
گفت: مخفیانه پولی(رشوه ای) به من بده و خودت را خالص کن. مست گفت: در دین، رشوهخواری جایگاهی ندارد و حرام است
قلمرو زبانی:
*دینار: واحد پول، سکّۀ طلا که در گذشته رواج داشته است. در متن درس، مطلق پول است؛ وزن و ارزش دینار در دوره ها و مناطق مختلف، متفاوت بوده است
*درهم: دِرَم، مسکوک نقره، که در گذشته به عنوان پول رواج داشته و ارزش آن کسری از دینار بوده است؛ در متن درس، مطلق پول مورد نظر است
وارهان: خالص کن، نجات بده
شرع: دین، مذهب، شریعت
بیت: پنج جمله.
قلمرو ادبی:
دینار دادن: کنایه از رشوه
درهم و دینار: مراعات نظیر و مجاز از پول
گفت و کار و دینار:
آرایۀ تکرار
واج آرایی «ر».

۷ .گفت: «از بهر غَرامت، جامه ات بیرون کُنم» گفت: «پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست»

معنی:
گفت: به عنوان جریمه و تاوان، لباست را از تنت بیرون میآورم. مست جواب داد: لباسم پوسیده و کهنه است و ارزشی ندارد.
قلمرو زبانی:
از بهرِ: برای
*غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن
پود: نخ های افقی پارچه
تار: نخ های عمودی پارچه
غرامت: نقش متمم
جامه: نقش مفعول
«-َت» در جامه ات: نقش مضاف الیه
بیت: پنج جمله
جامه در جملۀ چهار و پنج حذف به قرینۀ لفظی
قلمرو ادبی:
جامه و پود و تار: مراعات نظیر
جز نقشی ز پود و تار نیست: کنایه از کهنگی لباس
تار و پود: تضاد
گفت: آرایۀ تکرار.

۸ .گفت: «آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه» گفت: «در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست!»

معنی:
گفت: تو هوشیاری ات را از دست داده ای و نمیدانی که کلاه از سرت افتاده. مست گفت: در سر باید عقل باشد، بی کلاهی عیب نیست
قلمرو زبانی:
آگه: مخفّف آگاه
«-َت» در در افتادت: نقش مضاف الیه
عار: ننگ، رسوایی، بدنامی
باید: لازم است
بیت: شش جمله.
قلمرو ادبی:
سر و کلاه:
مراعات نظیر و تکرار
کلاه از سر افتادن: کنایه از تعادل نداشتن
مصراع دوم: ضرب المثل
سر و عقل: تناسب
کلاه از سر افتادن: ایهام: ۱ .تعادل نداشتن ۲ .رسوایی.

۹ .گفت: «می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی» گفت: «ای بیهوده گو، حرفِ کم و بسیار نیست!»

معنی:
گفت: یقیناً زیاد شراب نوشیده ای که چنین مست شدهای. مست گفت: ای نادان! در شرع، کم و زیاد خوردن شراب مطرح نیست و در هر صورت، شراب حرام است.
قلمرو زبانی:
بیخود: مست
بیهوده گو: نقش منادا
بیت: شش جمله
می: نقش مفعول
بیخود: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
کم و بسیار:
تضاد
گفت: آرایۀ تکرار
بیخود شدن: کنایه از مستی بسیار.

۲۱ .گفت: «باید حد زند هشیار مردم، مست را» گفت: «هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!»

معنی:
گفت: لازم است شخص هوشیاری، مجازات شرعی را بر مست اجرا کند. مست گفت: هوشیاری نمی توانی پیدا کنی؛ زیرا کسی در این شهر و دیار، هوشیار و آگاه نیست.
قلمرو زبانی:
باید: لازم است
*حد: کیفر و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم
هشیارمردم: مردمِ هوشیار
بیت: شش جمله.
قلمرو ادبی:
مست و هشیار: تضاد
گفت و هشیار: آرایۀ تکرار.

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.