معنی درس ۷ فارسی دوازدهم (در حقیقت عشق) + آرایه ها
آرایه های ادبی درس هفتم فارسی دوازدهم
آرایه های ادبی درس هفتم فارسی دوازدهم
معنی فارسی دوازدهم / درس هفتم: در حقیقت عشق
معنی صفحه ۵۲ فارسی دوازدهم 👇
بدان که از جمله نام های حُسن یکی «جمال» است و یکی «کمال». و هرچه موجودند، از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند. و هیچکس نبینی که او را به جمال میلی نباشد؛ پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالبِ حُسن اند و در آن می کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن –که مطلوبِ همه است– دشوار میتوان رسیدن، زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود؛ الّا به واسطه عشق، و عشق، هرکسی را به خود راه ندهد و به همهجایی مأوا نکند و به هر دیده، روی ننماید.
معنی:
آگاه باش که از نام های زیبایی، یکی جمال و دیگری کمال است. هر چیزی که وجود دارد؛ چه موجودات روحانی (غیر مادی) و چه موجودات جسمانی (مادی) همه در پی رسیدن به کمال و تعالی هستند و هیچکس را پیدا نمیکنی که به زیبایی، علاقه نداشته باشد. پس اگر خوب فکر کنی، می بینی که همه خواستار زیبایی هستند و تلاش میکنند خود را به آن برسانند و به زیبایی–که هدف و مقصود همه است– به سختی میتوان رسید. زیرا رسیدن به زیبایی جز با وساطت عشق ممکن نیست و عشق، هر کسی را نزد خود راه نمیدهد و در هر جایی ساکن نمیشود و به هر کسی توجه نمیکند.
قلمرو زبانی:
*حُسن: نیکویی، زیبایی
*جمال: زیبایی، زیبایی ازلی خداوند
*کمال: کامل بودن، کامل ترین و بهترین صورت و حالت هر چیز، سرآمد بودن در داشتن صفت های خوب
*روحانی: منسوب به روح، معنوی، ملکوتی، آنچه از مقوله روح و جان باشد
*جسمانی: منسوب به جسم، مقابل روحانی
طالب: خواستار، خواهان
میل: علاقه
نیک اندیشه کنی: خوب فکر کنی
مطلوب: خواسته
وصول: رسیدن
مأوا: جای ماندن، مسکن، خانه
روی ننماید: چهره نشان نمیدهد.
قلمرو ادبی:
جمال و کمال: سجع متوازی و جناس ناقص اختلافی
عشق هرکسی را به خود راه ندهد و به هر دیده، روی ننماید: تشخیص
جسمانی و روحانی: تضاد
دیده: مجاز از انسان.
محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. و عشق خاصتر از محبّت است؛ زیرا که همه عشقی محبّت باشد امّا همه محبّتی عشق نباشد. و محبّت خاصتر از معرفت است؛ زیرا که همه محبّتی معرفت باشد امّا همه معرفتی، محبّت نباشد.
معنی:
دوستی و محبّت وقتی به اوج برسد، آن را عشق مینامند و عشق از محبّت خاصتر و بالاتر است؛ چون هر عشقی، دوستی و محبّت است؛ اما هر محبّتی، عشق نیست. و محبّت از معرفت و شناخت، ویژهتر است؛ زیرا هر محبّتی، معرفت است؛ اما هر معرفتی، محبّت نیست.
قلمرو ادبی:
باشد و نباشد: تضاد و سجع مطرّف و جناس ناقص افزایشی
محبّت و عشق و معرفت: آرایه تکرار
دو جمله آخر: آرایه قلب یا عکس
پس اوّل پایه معرفت است و دوم پایه محبّت و سیُ م پایه، عشق. و به عالَمِ عشق – که بالای همه است – نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایه نردبان نسازد.
معنی:
بنابراین در سیر و سلوک، معرفت پایه اول، محبّت پلّه دوم و عشق پلّه سوم است. سالک تا وقتی که دو مقام معرفت و محبّت را پشت سر نگذارد، نمیتواند به مقام عشق که از همه باالتر است، برسد.
قلمرو زبانی:
سیُم: سوم
اول پایه و دوم پایه و سوم پایه: هر سه ترکیب وصفی هستند
عشق اول: نقش مسند
عشق دوم: نقش مضاف الیه.
قلمرو ادبی:
عالمِ عشق: اضافه تشبیهی
معرفت و محبّت مانند دو پایه نردبان هستند: تشبیه
پایه و عشق و محبّت و معرفت: آرایه تکرار.
سودای عشق
معنی صفحه ۵۳ فارسی دوازدهم 👇
در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق، آتش است، هرجا که باشد، جز او رخت، دیگری ننهد. هرجا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.
معنی:
کسی میتواند در راه عشق قدم بگذارد که دلبسته هوای نفسانی نباشد و نفس خود را ترک کند و عشق را بر نفس خود ترجیح دهد. عشق مانند آتش است؛ هرکجا وارد شود، اجازه حضور به کسی نمیدهد. به هرجا برسد، آن را میسوزاند و همرنگ خود میسازد.
قلمرو زبانی:
کسی را: برای کسی
با خود: به فکر خود
ایثار: فدا، از خود گذشتن
سوزد: می سوزاند.
قلمرو ادبی:
قدم نهادن: کنایه از وارد شدن
قدم نهادن در عشق: کنایه از عاشق شدن
رخت نهادن برای عشق: تشخیص و استعاره و کنایه از ساکن شدن
با خود نبودن و ترک خود کردن: کنایه از وابسته نبودن و کنار گذاشتن تعلّقات مادّی
عشق مانند آتش: تشبیه
به رنگ خود گرداندن: کنایه از یک رنگی و یکی شدن و هم عقیده ساختن.
در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست | با جان بودن به عشق در سامان نیست |
معنی:
کسی میتواند راه عشق را بپیماید که از هستی خود بگذرد. دلبستگی به هستی و زندگی در مسیر عشق، امکانپذیر نیست.
قلمرو زبانی:
قدم نهادن: وارد شدن
کِش جان نیست: که جانش نیست
باجان بودن: به فکر جانبودن
*سامان: درخور، میسّر، امکان.
قلمرو ادبی:
قدم نهادن: کنایه از رفتن و وارد شدن
باجان بودن: کنایه از گرفتار تعلّقات مادّی بودن
عشق: آرایه تکرار
عشق به زمینی تشبیه شده که میتوان در آن قدم گذاشت: استعاره مکنیه.
ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هرچه به واسطه آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق ازبهر این معنی، فرضِ راه آمد. کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق می شناس و مَمات بی عشق مییاب.
معنی:
ای مخاطب عزیز! رسیدن به خدا، واجب و ضروری است و ناچار هر چیزی را که میتوان به وسیله آن به خدا رسید، از نظر سالکان طریقت، واجب است. عشق، بنده را به خدا میرساند؛ پس عشق به این دلیل در طریقت، ضروری و واجب است. وظیفه سالک آن است که تنها طالب عشق باشد. هستی عاشق از عشق است؛ بی عشق نمی تواند زندگی کند. زندگی واقعی را حاصل عشق بدان و مرگ واقعی را نتیجه بی خبری از عشق
قلمرو زبانی:
*فرض: لازم، ضروری، آنچه خداوند بر بندگانش واجب کرده است
لابد: ناچار، ناگزیر
طالبان: طلب کنندگان، خواستاران
از بهرِ: برای
حیات: زندگی
می شناس: بشناس
مییاب: بیاب
*مَمات: مرگ، مُردن
بی عشق چگونه زندگانی کند؟: پرسش (استفهام) انکاری
قلمرو ادبی:
عشق و عاشق: اشتقاق و جناس
عشق کسی را به جایی برساند: تشخیص و استعاره
طالب و نطلبد: اشتقاق
حیات و ممات: تضاد.
سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها افزون آید. هرکه عاشق نیست، خودبین و پُرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بیخودی و بیرایی باشد.
معنی:
دیوانگی و خیال عشق از هوش مادی و عقل حسابگرِ دنیایی با ارزشتر است و دیوانگی و جنون عشق بر همه معارف و دانایی ها برتری دارد. هرکس عاشق نیست، خودپسند، مغرور و کینه دار است. عاشقی از خود بیخود شدن و رها شدن از نفس است.
قلمرو زبانی:
*سودا: خیال، دیوانگی
*بیخودی: بی هوشی، حالت ازخود رَستگی و به معشوق پیوستن.
قلمرو ادبی:
سودا: مجاز از دیوانگی
خود بین و خود رای: کنایه از مغرور و متکبّر
زیرکی و دیوانگی–عقل و عشق: تضاد
عشق و عاشق: جناس و تکرار واشتقاق
در عالم پیر، هر کجا برنایی است | عاشق بادا که عشق خوش سودایی است |
معنی:
امیدوارم هر جوانی که در جهان است، عاشق باشد؛ زیرا عشق، جنونی خوش و دلپسند است.
قلمرو زبانی:
بُرنا: جوان
*سودا: خیال، دیوانگی
بادا: فعل دعایی به معنای الهی بشود
بیت: سه جمله
عاشق و سودا: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
پیر و بُرنا: تضاد و تناسب
واج آرایی «ش»
سودا: ایهام: ۱ .خیال و دیوانگی ۲ .داد و ستد و معامله
عاشق و عشق: جناس و اشتقاق.
ای عزیز! پروانه، قوت از عشقِ آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان، آتش بیند؛ چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.
معنی:
ای عزیز! پروانه از آتش عشق، جان و توان میگیرد و بی وجود آن، آرام و قرار ندارد و در برابر وجود آتشِ عشق، فانی است و از خودش ارادهای ندارد. تا آنجا که آتش عشق او را چنان کند که همه جهان را بهصورت آتش میبیند. وقتی به آتش میرسد خود را به میان آن میاندازد. آیا نمیتواند آتش را از غیر آتش تشخیص دهد؟ چرا؟ چون عشق، خود، سراسر آتش است.
قلمرو زبانی:
قوت: خوراک، رمق، نیرو
همه: نقش قید
خود در جمله آخر: نقش بدل.
قلمرو ادبی:
پروانه و آتش–قوت و خوردن: تناسب
آتش عشق: اضافه تشبیهی
عشق، خود آتش است: تشبیه
پروانه قرار ندارد: تشخیص و استعاره
آتش و عشق: تکرار
ندارد و نداند: جناس ناقص اختلافی
عشق آتش و آتش عشق: آرایه قلب یا عکس
پروانه: نماد عاشق واقعی
آتش: نماد معشوق
این حدیث گوشدار که مصطفی (ص) گفت: «اِذا أحَبَ اللُه عَبداً عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنتَ عاشِقی و مُحِبّی، و أنا عاشِقُ لَکَ و مُحِبُّ لَکَ اِن أرَدتَ أو لَم تُرِد.» گفت: «او بنده خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».
معنی:
به این سخن توجه کن که پیامبر (ص) فرمود: زمانی که بندهای محبوب خداوند میشود، خدا او را عاشق خود میکند و خودش نیز به او عشق میورزد. سپس میگوید: بنده من! تو عاشق و دوستدار من هستی و من نیز عاشق تو هستم؛ چه بخواهی و چه نخواهی!
قلمرو زبانی:
حدیث: سخن، کلام
*مُحِب: دوست دار، یار، عاشق
حبیب: دوست، دوست دار
بنده را گوید: به بنده گوید (بنده: نقش متمم).
قلمرو ادبی:
عاشق و معشوق – محبّ و حبیب: اشتقاق و تناسب
بخواهی و نخواهی: تضاد و اشتقاق
عبارت عربی: آرایه تضمین.
- hamyar
- hamyar.in/?p=7644
اینا به فکر کنکوراند من به فکر اینکه اینجا دختر هست روحیه بگیریم😞😂
منم دوازدهم سال بعد بیکاراونم انسانی
عالی بود دسخوش❤
03/08/29
دانش اموز دوازدهم تجربی
چن ماه تا کنکورم مونده و ایمان دارم ک مننن در بهترین دانشگاه ایران در رشته ی پزشکی فارغالتحصیل خواهم شد!
امروز: پنجشنبه
ساعت:8:52
سال:,1403
17آبان
2024
7نوامبر
وضعیت:دانش آموز سال آخر انسانی
5ماه تا کنکور انسانی
🙂
موافقم ❤️ 🙂 منم دوازدهم انسانی هستم.
کنکور داره نزدیک میشه🥱
از تلاش های شما سپاسگزارم 🌹🌹
عالیی
کامل و جامع
ممنون متشکرم از شما
خیلیعالیوکاربردی♥️
واقعا این سایت بهترینه
همه چیز رو خوب و واضح و کامل توضیح میده🙏🏻🙏🏻🙏🏻👌🏻👌🏻👌🏻