معنی درس اول فارسی دهم (چشمه) + کلمات و آرایه ها

معنی فارسی دهم
درس یکم
معنی شعر و کلمات درس اول
چشمه
صفحه ۱۳

معنی درس اول فارسی دهم

۱- گشت یکی چشمه ز سنگی جدا غلغله زن، چهره نما، تیزپا

معنی: چشمه‌ای جوشان، خودنما و تندرو از تخته سنگی جدا شد (بیرون زد و جاری شد).

قلمرو زبانی:
گشت: شد
غلغله زن: شور و غوغاکنان
تیزپا: تندرو،‌ تیزرو
مصراع دوم: نقش قید
مصراع اول: سه‌جزئی با مسند
بیت: یک جمله.
قلمرو ادبی:
قالب: مثنوی
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی)
درون مایه: پرهیز از خودستایی
جانبخشی در همه بیت های این داستان
چهره نما: کنایه از خودنما
چشمه: نمایندهٔ فردی ضعیف و ناتوان، امّا پرهیاهو و مغرور و خودشیفته
چشمه و سنگ: تناسب
مصراع دوم: تشخیص
چشمه: نماد افرار مغرور
سنگ: نماد جامعه.
گه به دهان بر زده کف چون صدف
گاه چو تیری که رود بر هدف
معنی: چشمه گاه مانند صدف، بر اثر خروشندگی دهانش کف آلود می شد و گاهی چون تیری که به سوی هدف می رود، راست و سریع به پیش می رفت.

پیام: پویش سریع چشمه

۲- گه به دهان، بر زده کف، چون صدف  گاه چوتیری که رود بر هدف

معنی: گاه چشمه همانند صدف که کفی بر دهان زده باشد، پرشور و هیجان زده پیش می رفت و گاه به سرعت تیری که به سمت هدف روانه شود، شتاب می گرفت.
قلمرو زبانی:
گه، گاه: زمانی
چون، چو: مانند
هدف: نشانه تیر
صدف: نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد در و بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد.
قلمرو ادبی:
تشبیه: چشمه به تیرو صدف
صدف و هدف: جناس ناقص اختلافی چشمه و صدف: تشخیص و استعاره
مراعات نظیر: و تیر هدف دهان و کف
کف بردهان زدن: کنایه از خشمگین شدن، مستی و نشاط و نیرومندی
چون صدف: تشبیه
چو تیری: تشبیه
هدف، صدف: جناس ناهمسان

۳ -گفت: درین معرکه، یکتا منم  تاج سر گلبن و صحرا، منم

معنی:  چشمه با خود گفت: من در بین عناصر خلقت و موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و دشت هستم.
قلمرو زبانی:
معرکه: میدان جنگ
یکتا: یگانه، بی همتا
گُلبُن: بوت ه گل، گل سرخ، بیخ بوته گل
قلمرو ادبی:
مراعات نظیر: و سر تاج ، گُلبُن و صحرا
معرکه: استعاره از عناصر خلقت و موجودات
تشبیه: چشمه به تاج
تاج سر بودن: کنایه از بزرگ و مافوق و سَروَر بودن
چشمه: تشخیص و استعاره
گُلبُن و صحرا: تشخیص و استعاره
منم تاج سر: تشبیه فشرده، وجه شبه: گرامی و ارجمند بودن

پیام: خودبینی چشمه

۴ -چون بدوم ، سبزه در آغوش من  بوسه زند بر سروبردوش من

معنی: وقتی جاری می شوم سبزه در آغوش من قرار می گیرد و بر سر و کتف من بوسه میزند.
قلمرو زبانی:
آغوش: بغل
دوش: شانه
چون: وقتی‌که
بدَوَم: جاری شوم
قلمرو ادبی:
سبزه در آغوش من: جانبخشی
بوسه زدن: کنایه از احترام و بزرگداشت
آغوش، سر، دوش: تناسب
سبزه در آغوش چشمه قرار بگیرد و بوسه‌زدن سبزه: تشخیص
آغوش و سر و دوش: تناسب
بر و سر: جناس ناقص اختلافی
سر و دوش: مجاز از تمام وجود چشمه

پیام: سبزه مرا بزرگ می دارد

۵- چون بگشایم ز سرمو، شِکَن  ماه ببیند رخ خود رابه من

معنی: هرگاه چین موهایم را بگشایم (کنایه از امواج نداشته باشم) ماه چهره ی زیبای خود را در آیینه من (آب زلال من) می بیند.
قلمرو زبانی:
چون: وقتی‌که
شِکن: پیچ و خم زلف
رخ: چهره، صورت
هر دو مصراع: شیوۀ بلاغی
شکن: نقش مفعول.
بگشایم: باز کنم (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)
شکن: پیچ و خم زلف
قلمرو ادبی:
شکن از زلف گشودن: کنایه از آرام‌شدن آب چشمه
ماه چهره داشته باشد و خود را ببیند: تشخیص
شکن: استعاره از موج
مو: استعاره از آب چشمه
مو و سر و رخ: تناسب.
چشمه: جانبخشی
رخ ماه: جانبخشی
سر، مو، رخ: تناسب
تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است

پیام: برتری چشمه از ماه

۶ -قطره باران که در افتد به خاک  زو بدمد بس گهر تابناک

معنی: قطره بارانی که وقتی در خاک میافتد و از آن قطره، گلها و سبزه های بسیاری رشد می کند …
قلمرو زبانی:
درافتد: بیفتد
دمیدن: جوانه زدن، روییدن، بالیدن
بس: بسیار
تابناک: تابنده، درخشان
زو: مخفف از او
بدمد: بِرویَد، رشد کند
بس: بسیار
گُهر: مخفف گوهر، مروارید
بس: نقش قید.
قلمرو ادبی:
خاک: مجاز از زمین
گوهر: استعاره از گیاهان و گل‌ها
کل بیت: تلمیح به اعتقاد گذشتگان دربارۀ صدف و مروارید.

پیام: باران سبب ساز رویش گیاهان است

۷- در برمن، ره چو به پایان برد  ازخجلی سر به گریبان برد

معنی:  قطره‌ی باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش من به پایان می برد (با همه ی شان و عظمتی که دارد) از شرمندگی سرافکنده خواهد شد.
قلمرو زبانی:
بر: کنار، آغوش
خجلی: خجالت‌زدگی، شرمندگی
گریبان: یقه
ره: نقش مفعول.
چو: هنگامی که
قلمرو ادبی:
بر من: تشخیص
سر به گریبان بردن: تشخیص و کنایه از شرمنده‌شدن
بر و سر: جناس ناقص اختلافی
بر و سر و گریبان: تناسب.
جانبخشی برای باران
بر، سر؛ در، سر: جناس ناهمسان
سر به گریبان بردن: کنایه از شرمندگی و گوشه گیری
واج آرایی

پیام: برتری چشمه از باران

همین حالا همیار را نصب کنید و همیشه یک معلم همراه خود داشته باشید.
"نصب از مایکت و بازار "
۸ -ابر ز من، حامل سرمایه شد  باغ زمن صاحب پیرایه شد

معنی: ابر با وجود من است که باران دارد و باغ به خاطر من است که آراسته و زیبا است.
قلمرو زبانی:
حامل: دارنده
صاحب پیرایه: دارای زیور
سرمایه: مال، دارایی
پیرایه: زیور و زینت
حامل سرمایه و صاحب پیرایه: ترکیب‌های اضافی.
قلمرو ادبی:
سرمایه: استعاره از آب
ابر، باغ: جانبخشی
پیرایه: استعاره از گیاهان
باغ، صاحب پیرایه: تشخیص

پیام: برتری چشمه از ابر و باغ

۹ – گل به همه رنگ و برازندگی  میکند از پرتو من زندگی 

معنی: گل با همه ی زیبایی و شکوهش، از برکت روشنی وجود من زندگی می کند.
قلمرو زبانی:
به: با
برازندگی: شایستگی، لیاقت
پرتو: فروغ، روشنی، تابش
زندگی: نقش مفعول
شیوۀ بلاغی.
قلمرو ادبی:
از پرتو کسی زیستن: کنایه از نیازمند او بودن
واج‌آرایی: «گ»
برازندگی و زندگی کردن گل: تشخیص.
پرتو: استعاره از وجود
واج آرایی «ن»،«گ»

پیام: برتری چشمه از گل

۱۰-در بن این پرده نیلوفری  کیست کند با چو منی همسری؟

معنی: زیر این آسمان ابی چه کسی می تواند با من برابری کند و هم شان من است؟ (هیچ کس هم شان و برابر من نیست.)
قلمرو زبانی:
بن: ته، درون
نیلوفری: صفت نسبی، منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر، لاجوردی؛ در متن درس، مقصود از «پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است.
همسری: همترازی
قلمرو ادبی:
پرده نیلوفری: استعاره از آسمان آبی
پرسش انکاری
همسری کردن: کنایه از برابری و رقابت
پرسش (استفهام) انکاری: (سؤال + جواب -)

پیام: خودخواهی چشمه

۱۱- زین نمط آن مست شده از غرور  رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

معنی: آن چشمه مست از غرور، با این تصورات وقتی کمی حرکت کرد و از آغاز مسیر فاصله گرفت …
قلمرو زبانی:
نَمَط: روش، طریقه؛ زین نمط: بدین ترتیب
مبدأ: آغاز، اصل، سرچشمه، محل شروع
ز مبدأ چو کمی گشت دور: شیوۀ بلاغی.
مبدأ: آغازگاه
موقوف المعانی
غرور: خودبینی
قلمرو ادبی:
آن مست‌شده از غرور: کنایه از چشمه.
مست شده از غرور: استعاره، غرور مانند می‌ او را مست کرده بود.

پیام: حرکت چشمه به سوی پایین

۱۲- دید یکی بحر خروشنده ای  سهمگنی، نادره جوشنده ای

معنی: چشمه، دریایی خروشان، ترس اور و جوشان را دید.
قلمرو زبانی:
بحر: دریا (بهر: بهره، نصیب، برای)
خروشنده: فریادزننده
سهمگن: سهمگین، ترسناک
نادره: بی همتا، شگفت آور
جوشنده: پرموج
بحر: نقش مفعول
قلمرو ادبی:
جانبخشی
واج‌آرایی «ن»
بحر: نماد بزرگی و عظمت.

پیام: برخورد چشمه و دریا

۱۳- نعره بر آورده، فلک کرده کر  دیده سیه کرده، شده زهره در

معنی: دریا، فریادی برکشیده که گوش فلک را کر کرده است و غضبناک و طمع آلود، برای بلعیدن چشمه، به او نگاهی کرده است.
قلمرو زبانی:
نعره: فریاد
کر: ناشنوا
دیده: چشم
زهره: کیسۀ صفرا
فلک: نقش مفعول
کر: نقش مسند.
فلک: آسمان، چرخ
زهره در: زهره درنده، ترساننده
دریدن: شکافتن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
قلمرو ادبی:
نعره برآورده و فلک کرده کر و دیده سیه کرده: تشخیص
دیده سیه کرده: کنایه از عصبانیت
زهره در شدن: کنایه از ترسناک شدن
کر، در: جناس
فلک را کر کرده: جانبخشی
زَهره در شدن: کنایه از ایجاد وحشت کردن، سبب ترس شدن، هراس انگیز.

پیام: سهمگین بودن دریا

۱۴- راست به مانند یکی زلزله  داده تنش بر تن ساحل ، یله

معنی: درست مانند زلزله بدنش را به ساحل تکیه داده بود.
قلمرو زبانی:
راست: دقیق
یله: رها، آزاد
یله دادن تن: لَمیدن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد.
راست: نقش قید
«ش» در تنش: نقش مضاف‌الیه.
قلمرو ادبی:
مانند: ادات تشبیه
تن: واژه آرایی
تن ساحل: جانبخشی
تنش (تن دریا) و تن ساحل: تشخیص و استعاره
دریا مانند زلزله: تشبیه
تن: تکرار.

پیام: شکوه دریا

۱۵- چشمه کوچک چو به آنجا رسید  وان همه هنگامه دریا بدید

معنی: وقتی چشمه کوچک به کنار دریا رسید و آن همه شور و غوغای دریا را دید، …

قلمرو زبانی:
چو: وقتی‌که
وان: مخفف و آن
هنگامه: غوغا، داد و فریاد، شلوغی
هنگامه: نقش مفعول.
موقوف المعانی
قلمرو ادبی:
دیدن برای چشمه: تشخیص
چشمه و دریا: مراعات‌نظیر (تناسب)
هنگامه دریا: جانبخشی
دریا: نماد افراد دریا دل، که طبع و منشی بلند دارند؛ شکوه مند و آرام اند.

پیام: برخورد چشمه با شکوه دریا

۱۶- خواست کزان ورطه ، قدم در کشد  خویشتن از حادثه برتر کشد

معنی: خواست که از آن گرداب هلاکت، خودش را دور کند و خود را از آن حادثه نجات دهد.
قلمرو زبانی:
کزان: که از آن
ورطه: گرداب، گودال، مهلکه، گرفتاری
قدم: گام
درکشیدن: عقب کشیدن
حادثه: پیشامد
برتر کشد: کنار بکشد
قدم درکشد: دور شود
خویشتن: نقش مفعول.
قلمرو ادبی:
جانبخشی
قدم درکشیدن چشمه: تشخیص و کنایه از عقب‌نشینی و دور شدن
خویشتن از حادثه برتر کشیدن: کنایه از خود را نجات دادن.

پیام: هراس چشمه از دریا

۱۷- لیک چنان خیره و خاموش ماند  کز همه شیرین سخنی گوش ماند

معنی: اما چشمه آن چنان تعجب کرد و ساکت شد که از آن همه خوش زبانی، چیزی جز سکوت باقی نماند.
قلمرو زبانی:
لیک: ولی
خاموش: ساکت
خیره: سرگشته، حیران، فرومانده
کز: که از
گوش ماند: گوش شد
چنان: نقش قید.
قلمرو ادبی:
شیرین سخنی: حس آمیزی، کنایه از خوش سخنی
گوش ماند: تشبیه (مانند گوش فقط شنید و خاموش ماند.)
خاموش ماند و گوش ماند: کنایه از سکوت
گوش: مجاز از شنیدن.

پیام: بندآمدن زبان چشمه


نیما یوشیج(علی اسفندیاری)

در قسمت بالا برای شما دانش آموزان عزیز جواب معنی درس اول فارسی دهم را قرار داده ایم ؛ این بخش شامل معنی و ارایه های درس اول فارسی دهم است.

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.