معنی درس ۱۰ فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها (بانگ جرس)
آرایه های ادبی درس دهم فارسی یازدهم
آرایه های ادبی درس دهم فارسی یازدهم
معنی فارسی یازدهم / درس دهم بانگ جرس
| ۱ .وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم | دل بر عبور از سد ِّ خار و خاره بندیم | 
معنی: وقت آن فرارسیده که توشه راه برداریم و آماده سفر شویم. باید عزم خود را استوار کنیم و از موانع و مشکلات راه بگذریم
کلمات: 
برگ: توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه
 باره: اسب
خاره: سنگ خارا، سنگ
 بیت: سه جمله
برگ: نقش مفعول.
قلمرو ادبی:
 برگ سفر بستن: کنایه از آماده سفر شدن
 دل بر عبور بستن: کنایه از، از جایی گذشتن
 خار و خاره – بر و برگ: جناس ناقص افزایشی
باره و خاره: جناس ناقص اختلافی
سدّ خار – سدّ خاره: اضافه تشبیهی و استعاره از سختی ها و مشکلات.
| ۲ .از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم | بانگ از جرس برخاست وای من خموشم | 
معنی: صدای حرکت کاروان از هر طرف به گوشم می رسد، ای وای بر من! که در این زمان غافل نشسته ام و خود را آماده سفر نکرده ام.
کلمات:
 کران: طرف، جهت، کنار
بانگ: فریاد، صدا
رحیل: از جایی به جای دیگر رفتن، کوچک ردن، سفر کردن
جرس: زنگ
برخاست: بلند شد
بیت: چهار جمله
«-َم» در گوشم: نقش مضاف الیه (گوشِ من)
«-َم» در خموشم: معادل فعل اسنادی هستم
 بانگ: نقش نهاد
قلمرو ادبی: 
بانگ و رحیل و گوش و جرس: مراعات نظیر (تناسب)
بانگ: آرایه تکرار.
| ۳ .دریادلان راه سفر در پیش دارند | پا در رکاب راهوار خویش دارند | 
معنی: رزمندگان دلاور آماده مبارزه با دشمن هستند و سوار بر اسب تندرویِ خود، مهیّای هجوم و تاختن می باشند.
کلمات:
 دریادلان: رزمندگان
سفر: مبارزه با دشمن
رکاب: حلقه ای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته می شود و سوار پا در آن می گذارد
راهوار: آنچه با شتاب امّا نرم و روان حرکت می کند؛ خوش حرکت و تندرو
 بیت: دوجمله به شیوه عادی
راه و پا: نقش مفعول
 سفر: نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
 پا در رکاب داشتن: کنایه از آماده بودن
دریادلان: تشبیه درون واژهای
 راه و سفر: مراعات نظیر (تناسب)
واج آرایی «ر».
| ۴ .گاه سفر آمد برادر، ره دراز است | پروا مکن، بشتاب، همِّت چاره ساز است | 
معنی: ای برادر! راهِ سخت و درازی در پیش داریم. نترس، عجله کن، همّت و اراده چاره کار است و سختی های راه را آسان می کند.
کلمات:
 گاه: زمان، هنگام
ره: مخفّف راه
پروا مکن: نترس
 بیت: شش جمله
 برادر: نقش منادا
دراز و چاره ساز: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
 راه دراز بودن: کنایه از وجود سختی های زیاد
واج آرایی «ر»
سفر و راه و دراز: مراعات نظیر (تناسب).
| ۵ .گاه سفر شد باره بر دامن برانیم | تا بوسه گاه وادی ایمَن برانیم | 
معنی: هنگام سفر فرا رسید، باید در دشت ها بتازیم و تا سرزمین مقدّس فلسطین پیش برویم.
کلمات:
 گاه: زمان، هنگام
باره: اسب
 دامن: دامنه کوه، صحرا
 بوسه گاه: محلّ احترام، سرزمین مقدّس و شایسته زیارت
وادی: سرزمین
 وادی ایمَن: صحرا و بیابانی در سمت راست کوه طور که در آنجا ندای خداوند به موسی (ع) رسید
 بیت: سه جمله
باره: نقش مفعول.
قلمرو ادبی:
 وادی ایمَن: تلمیح به داستان حضرت موسی (ع)
 بوسه گاهِ وادی ایمَن: اضافه تشبیهی و استعاره از سرزمین فلسطین
واج آرایی «ا».
| ۶ .وادی پر از فرعونیان و ق بطیان است | موسی جلودار است و نیل اندر میان است | 
معنی: سرزمین فلسطین پُر از اسرائیلیان است. امام خمینی (ره) رهبرِ لشکر است و باید از حوادث، سختیها و مشکلات راه، عبور کنیم.
کلمات: 
وادی: سرزمین
 فرعونیان: لقب پادشاهان قدیم مصر
 قبطیان: جمعِ قبطی، ساکنان قدیم کشور مصر
جلودار: رهبر
 بیت: سه جمله
قلمرو ادبی:
 فرعونیان: استعاره از اسرائیلیان
موسی: استعاره از امام خمینی(ره)
 نیل: استعاره از مشکلات
فرعون و موسی و نیل: تناسب و تلمیح
| ۷ .تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر | بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر | 
معنی: ای برادر! دشمن، خانه و کاشانه ما (فلسطین) را اشغال کرده و این برای ما، ننگ بزرگی است.
کلمات:
 را در «ما را خانه» فکّ اضافه: خانه ما
 بیت: پنج جمله
برادر: نقش منادا
تنگ است دوم: نقش تَبَعی تکرار
ننگ: نقش مسند.
قلمرو ادبی: 
خانه: استعاره از فلسطین
واج آرایی «ن»
 تنگ و است و ما و برادر: آرایه تکرار
 تنگ و ننگ – ما و را: جناس ناقص اختلافی
بیگانه و برادر: تضاد
| ۸ .فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید | تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید | 
معنی: دستور رسیده که فلسطین را از چنگ اسرائیلیان پس بگیریم و سرزمین های مقدّس را از دست شیطان صفتان اسرائیلی آزاد کنیم.
کلمات:
 این خانه: منظور فلسطین
اهریمن: شیطان
 بیت: سه جمله
خانه و تخت و نگین: نقش مفعول
دشمن: نقش متمم.
قلمرو ادبی: 
خانه: استعاره از فلسطین
 تخت: استعاره از فلسطین (قدرت)
نگین: استعاره از قُدس
اهریمن: استعاره از اسرائیلیان
 تلمیح به داستان حضرت سلیمان
تخت و نگین گرفتن: کنایه از به قدرت رسیدن
 دست: مجاز از وجود
 فرمان و تخت و نگین: مراعات نظیر.
| ۹ .یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد | ای یاوران باید ولی را یاوری کرد | 
معنی: یعنی امام خمینی (ره) قصد نابودی حکومت دروغین اسرائیل را دارد. ای دوستان! واجب است که به رهبر خود کمک کنیم.
کلمات:
 کلیم: سخنگو، لقب حضرت موسی (ع)
آهنگ: قصد، نیّت
سامری: نام پیامبر دروغین زمان حضرت موسی(ع)
 ولی: دارنده بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، دوست
بیت: چهار جمله
یاوران: منادا
باید: واجب است، بایسته است.
قلمرو ادبی: 
کلّ بیت: تلمیح به داستان حضرت موسی(ع)و سامری
کلیم: استعاره از امام خمینی(ره)
سامری: استعاره از حاکمان دروغین اسرائیل
آهنگ جان کسی کردن: کنایه از تصمیم به قتل کسی گرفتن
کلیم و سامری: مراعات نظیر( تناسب).
| ۱۱ .حُکم جلودار است بر هامون بتازید | هامون اگر دریا شود از خون، بتازید | 
معنی: طبق فرمان و دستور امام خمینی(ره) باید بر دشمن هجوم بیاوریم. اگر دشت، دریایی از خون هم بشود، باز هم باید پیش برویم.
کلمات:
 حُکم: فرمان، دستور
جلودار: رهبر، پیشرو
هامون: دشت
بتازید: حمله کنید
بیت: چهار جمله
هامون به ترتیب: متمم – نهاد.
قلمرو ادبی:
 هامون مانند دریا شود: تشبیه
هامون از خون پُر شود: اغراق
هامون و دریا: تناسب
هامون: آرایه تکرار
خون: مجاز از کشتن.
| ۱۱ .فرض است فرمان بردن از حکم جلودار | گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار | 
معنی: اطاعت از فرمان رهبر واجب است. حتی اگر از آسمان شمشیر و نیزه ببارد، کارِ سخت و دشواری نیست و نباید از آنها ترسید.
کلمات:
 فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن برعهده کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری
جلودار: رهبر، پیشرو
بیت: پنج جمله.
قلمرو ادبی:
 تیغ ببارد: استعاره مکنیه و اغراق
بارد و ببارد: جناس ناقص افزایشی
تیغ: مجاز از هر وسیله جنگی
فرمان بردن: کنایه از اطاعت.
| ۱۲ .جانان من برخیز و آهنگ سفر کن | گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن | 
معنی: ای دوستِ مانندِ جان! قیام کن و آماده هجوم به سوی دشمن باش. اگر از آسمان شمشیر و نیزه ببارد، وجود خود را مانند سپر مقابل آن قرار بده و شجاعانه مقاومت کن.
کلمات:
 جانان: مانند جان
آهنگ: قصد، نیّت
 بیت: هفت جمله
جانان: نقش منادا
تیغ: نقش نهاد
 جان: نقش مفعول.
قلمرو ادبی:
 برخیز: کنایه از قیام کردن
 آهنگ سفر کردن: کنایه از تصمیم گیری برای رفتن به سفر
 تیغ ببارد: استعاره مکنیه و اغراق
بارد و ببارد: جناس ناقص افزایشی
تیغ: مجاز از هر وسیله جنگی
جان مانند سپر: تشبیه
جان را سپر کردن: کنایه از دفاع کردن.
| ۱۳ .جانان من برخیز بر جولان برانیم | ز انجا به جولان تا خط لبنان برانیم | 
معنی: ای دوستِ مانندِ جان! قیام کن تا به سوی ارتفاعات جولان پیش برویم و آنجا را آزاد کنیم؛ سپس شتابان تا مرز لبنان بتازیم.
کلمات:
 جانان: مانند جان
جولان در مصراع اول: نام ارتفاعاتی در سوریه
جولان در مصراع دوم: تاخت و تاز
خط: مرز
بیت: چهار جمله
قلمرو ادبی:
 برخیز: کنایه از قیام کردن
جولان و جولان: جناس تام
واج آرایی «ن» و «ا»
جولان و لبنان: مراعات نظیر (تناسب).
| ۱۴ .آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد | آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد | 
معنی: سرزمینی که در هر گوشه و کنارش، شهدای گمنام بسیاری آرمیده اند و در هر کوچه و محله اش، مردم در ماتم شهدایشان ناراحت اند.
کلمات:
 شهید خفته: شهید گمنام
کوی: محلّه
 بنهفته: پنهان
بیت: دو جمله
شهید و غم: نقش مفعول.
قلمرو ادبی: 
صد: نماد کثرت و مجاز از زیادی و اغراق
مصراع اول: کنایه از شهیدپروری لبنان
مصراع دوم: کنایه از غم عمیق مردم لبنان.
| ۱۵ .جانان من اندوه لبنان کُشت ما را | بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را | 
معنی: ای دوستِ مانندِ جان! اندوه مردم لبنان،ما را بسیار دردمند ساخته و مصیبت قتلِ عام مردم»دیرِ یاسین«ما را سخت غصّهدار کردهاست
کلمات:
 جانان: مانند جان
دیرِ یاسین: نام روستایی در فلسطین
بیت: سه جمله
جانان: منادا
نقش ما به ترتیب: مفعول – مضاف الیه.
قلمرو ادبی: 
دیرِ یاسین: تلمیح به داستان کشتار ظالمانه مردم بی دفاع آن روستا
لبنان: مجاز از مردم لبنان
پشت شکستن: کنایه از غم و اندوه فراوان
کُشت و پُشت – ما و را: جناس ناقص اختلافی
لبنان و دیرِ یاسین: مراعات نظیر (تناسب)
| ۱۶ .باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین | باید به سینه رَفت ز ینجا تا فلسطین | 
معنی: واجب است مشتاقانه و با تمام وجود تا فلسطین پیش رفت و غبار ستم را از سرزمین مقدّس طور سینا پاک کرد و از آن حفاظت نمود.
کلمات:
 مژگان: مژه ها
 رُفت: رُفتن، زدودن
 گَرد: گرد و غبار
طور سینین: کوه طور در صحرای سینا
 بیت: چهار جمله.
قلمرو ادبی: 
طور سینین: تلمیح به داستان موسی(ع)
به مژگان رُفتن: کنایه از با شور و عشق کاری سخت را انجام دادن
گَرد: استعاره از اسرائیلیان
طور سینین: استعاره از سرزمین فلسطین
به سینه رفتن: کنایه از حرکت با تالش و زحمت بسیار
رُفت و رَفت: جناس ناقص حرکتی.
| ۱۷ .جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش | آنک امام ما عَلَم بگرفته بر دوش | 
معنی: ای دوستِ مانندِ جان! قیام کن و ببین امام ما که رهبر این قیام است، اکنون آماده حرکت و مبارزه شده است.
کلمات: 
جانان: مانند جان
 بانگ: فریاد، صدا
چاووش: آنکه پیشاپیش زائران حرکت می کند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می خواند
 آنک: اینک، اکنون، حلا
 عَلَم: پرچم
بیت: چهار جمله
جانان: نقش منادا
بانگ و عَلَم: نقش مفعول
من و ما: نقش مضاف الیه.
قلمرو ادبی:
 برخیز: کنایه از قیام کردن
عَلَم بر دوش گرفتن: کنایه از آماده مبارزه شدن
عَلَم و دوش: مراعات نظیر (تناسب).
| ۱۸ .تکبیر زن، لبِّیک گو بنشین به رهوار | مقصد دیار قدس همپای جلودار | 
معنی: تکبیرگویان بر اسب تندرو بنشین و دعوت رهبرت را اجابت کن. هدف بیت المقدّس است که باید همراه رهبر حرکت کرد.
کلمات: 
تکبیر: الله اکبر گفتن
 لبّیک: دعوت را اجابت کردن
 راهوار: آنچه با شتاب امّا نرم و روان حرکت می کند؛ خوش حرکت و تندرو
همپا: همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام می دهند؛ همپایی: همگامی، همراهی
 دیار: سرزمین
 بیت: چهار جمله.
قلمرو ادبی:
 تکبیر و لبّیک: مراعات نظیر (تناسب)
قدس: مجاز از سرزمین فلسطین
 همپای کسی بودن: کنایه از همراهی.
رباعی پایین صفحه ۸۹
| ۱ .ای کعبه به داغ ماتمت، نیلی پوش | وز تشنگی ات، فرات در جوش و خروش | 
معنی: ای کسی که خانه خدا در غم مصیبت و عزای تو، سیاهپوش است و رود فرات به سبب تشنگی ات در جوش و خروش است.
کلمات: 
داغ: غم، مصیبت، اندوه
ماتم: غم، عزا، اندوه
 نیلی: به رنگ نیل، کبود
بیت: سه جمله
نیلی پوش و در جوش و خروش: مسند.
قلمرو ادبی: 
نیلی پوش بودن کعبه و در جوش و خروش بودن فرات: تشخیص و استعاره
نیلی پوش بودن: کنایه از سوگوار و عزادار بودن
 علّت شاعرانه داغ ماتم برای سیاهپوشی کعبه – علّت شاعرانه تشنگی تو برای جوش و خروش فرات: حُسن تعلیل
واج آرایی «ت»
داغ ماتم: اضافه تشبیهی
 تلمیح به داستان واقعه عاشورا و تشنگی سپاه امام حسین (ع) و سقّایی حضرت اباالفضل (ع).
| ۲ .جز تو که فرات، رَشحه ای از یم توست | دریا نشنیدم که کشَد مَشک به دوش | 
معنی: هرگز نشنیده ام که دریایی غیر از تو – که فرات در برابر دریای وجودت مانند قطرهای است – مشک به دوش بکشد
کلمات:
 رشحه: قطره، چکّه
یم: دریا
مَشک: انبان، خیک، کیسه ای از پوست گوسفند
 بیت: سه جمله
رشحه: مسند
مشک: مفعول.
قلمرو ادبی:
 حضرت عباس مانند یم: تشبیه
 مشک به دوش کشیدن: کنایه از سقّا بودن
 مشک به دوش کشیدن دریا: تناقض (پارادوکس)
دریا: استعاره از حضرت عباس(ع)
 فرات و رشحه و یم و دریا و مشک: مراعات نظیر (تناسب)
واج آرایی «ش» ، «ک»
کل بیت: اغراق.
- hamyar
- hamyar.in/?p=12040
