معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها

معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها

گنج حکمت مهمان ناخوانده صفحه ۱۲۳ فارسی یازدهم

معنی گنج حکمت مهمان ناخوانده فارسی یازدهم + کلمات و آرایه ها

گنج حکمت مهمان ناخوانده صفحه ۱۲۳ فارسی یازدهم

معنی فارسی یازدهم / گنج حکمت مهمان ناخوانده

آورده اند که وقتی مردی به مهمانی «سلیمان دارانی» رفت. سلیمان آنچه داشت از نان خشک و نمک در پیش او نهاد و بر سبیل اعتذار این بر زبان راند:
معنی: چنین روایت کرده اند که زمانی، مردی به مهمانی »سلیمان دارانی« رفت و سلیمان با نان خشک و نمکی که داشت از او پذیرایی کرد و به عنوان عذرخواهی، این بیت را خواند:
کلمات:
سبیل:
راه، روش
بر سبیل: به رسم، به عنوان
*اعتذار: عذرخواهی، پوزش خواهی
عبارت: پنج جمله.
قلمرو ادبی:
نان و نمک: مراعات نظیر
چیزی پیش کسی نهادن: کنایه از پذیرایی کردن
چیزی بر زبان راندن: کنایه از گفتن یا خواندن چیزی.

۱ .گفتم که چو ناگه آمدی، عیب مگیر  چشم تر و نان خشک و روی تازه

معنی: به مهمان گفتم: چون بی موقع و دیر به مهمانی آمده ای، بر من عیب نگیر. من به خاطر تهیدستی، اسباب پذیرایی ساده دارم و ناراحتم؛ امّا به رسم مهمان نوازی، گشاده رو و خندان هستم.
کلمات:
ناگه:
بی وقت، دیر، بی خبر، نابهنگام
بیت: چهار جمله
عیب: نقش مفعول
حذف فعل «دارم» در جمله چهارم به قرینه معنوی.
قلمرو ادبی:
چشم تر داشتن: کنایه از غم و ناراحتی
نان خشک داشتن: کنایه از پذیرایی فقیرانه
روی تازه داشتن: کنایه از خوشرویی و مهمان نوازی
تر و خشک: تضاد
تر: ایهام تناسب: ۱ .خیس ۲ .با طراوت (که با »تازه« تناسب دارد)
چشم و روی: مراعات نظیر (تناسب).

مهمان چون نان بدید، گفت: »کاشکی با این نان، پارهای پنیر بودی.« سلیمان برخاست و به بازار رفت و ردا به گرو کرد و پنیر خرید و پیش مهمان آورد.
معنی: وقتی مهمان نان را دید، گفت: ای کاش با این نان، مقداری پنیر بود. سلیمان بلند شد و به بازار رفت و عبایش را به امانت پیش فروشنده گرو گذاشت و پنیر خرید و برای مهمان آورد.
کلمات:
کاشکی: ای کاش
پارهای: مقداری، تکّه ای
برخاست: بلند شد
ردا: بالاپوشی که بر دوش اندازند
گرو: امانت، رهن
عبارت: نُه جمله

مهمان چون نان بخورد، گفت: «الحَمدلله که خداوند، عَزَّ و جَل، ما را بر آنچه قسمت کردهاست، قناعت داده است و خرسند گردانیده.» سلیمان گفت: «اگر به داده خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو نرفتی!»
معنی: وقتی مهمان نان و پنیر را خورد، گفت: خدا را شکر که خداوند عزیز و بزرگ، نسبت به آنچه روزیمان کرده به ما قناعت و خرسندی داده و ما را خشنود کردهاست. سلیمان گفت: اگر تو به قسمت و روزیِ خدا قانع بودی، عبای من به عنوان گرو برای خرید پنیر نمیرفت.
کلمات:
الحمدلله:
خدا را شکر
عزّ و جل: عزیز و بزرگ است
قسمت: روزی، بهره
قناعت: قانع بودن، خرسندی
خرسند: قانع، خشنود
داده: روزی، بهره، رزق
عبارت: ده جمله
نان و قناعت: نقش مفعول
ما را: به ما
قسمت و خرسند و قانع: نقش مسند.
قلمرو ادبی:
نان: مجاز از نان و پنیر (غذا)
بودی و نمودی: سجع مطرّف

برای مشاهده سوالات و گام به گام کتاب‌های درسی خود، کافی است نام درس یا شماره صفحه مورد نظر را همراه با عبارت "همیار" در گوگل جستجو کنید.